بعد زنگ زد به مهرداد مغازه نبود، گفت من اومدم خونه خودمون میخوام بیام مغازه، میام خونه عمم اینا گوشی رو میگیرم میبرم
بعد عصرش اومد گوشی رو برد مغازه، شب که میخواستیم بیام خونه زنگ زد به بابام که یک سر هم بیا مغازه تا جریان گوشی رو بهت تو ضیح بدم
بعد ما اومدیم در مغازشون، دم در مغازه شلوغ بود خودش پا شد اومد پیش ماشین ما