وااااای🤣🤣🤣🤦‍♀️ صفحه 4 | تبادل نظر نی نی سایت

عضویت: 1398/04/22

تعداد پست: 11732

غمت نباشع فردا شروعی تازس /

باعرض معذرت ریدم توفردا😂😐

اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم… گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️

1399/08/23

|

21:04

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33015

باعرض معذرت ریدم توفردا😂😐

عاب قطعع هیسسس /

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/08/23

|

21:27

عضویت: 1398/04/22

تعداد پست: 11732

عاب قطعع هیسسس /

😂بدرک

اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم… گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️

1399/08/23

|

21:31

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33015

😂بدرک

قااااه_قاااااه😂#

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/08/23

|

21:31

1 نفر لایک کرده اند ...

عضویت: 1398/04/22

تعداد پست: 11732

قااااه_قاااااه😂#

😂😒

اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم… گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️

1399/08/23

|

21:32

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33015

😂😒

کجکو#

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/08/23

|

21:35

عضویت: 1398/04/22

تعداد پست: 11732

کجکو#

خودتی 😒

اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم… گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️

1399/08/23

|

21:36

عضویت: 1399/06/22

تعداد پست: 33015

خودتی 😒

توم_باش_خو#

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

1399/08/23

|

21:37

عضویت: 1398/04/22

تعداد پست: 11732

توم_باش_خو#

😂هستم

اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم… گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️

1399/08/23

|

21:39

1 نفر لایک کرده اند ...

ترموووووووو

عضویت: 1396/08/06

تعداد پست: 8690

قااااه_قاااااه😂#

مرض# 🤣🤣🤣🤪🤪

زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔

1399/08/23

|

23:03

1 نفر لایک کرده اند ...

2mini

مدیر استارتر

عضویت: 1399/02/10

تعداد پست: 713

اونم نری طبق تحقیقات ۷ ساله ی من محاله حتی آبریزش بینی بگیری

وا مگه بده آدم مواظب خودش باشه

الان برم بیرون بعد به کرونا بگیرم به عزیزان شما منتقل شه میای یقه منو میگیری

میگی چرا رفتی بیرون

من مثل مادرشوهر شما نیستم حمام میرم زود به زود به خودمم می رسم ولی عقلم بهم میگه موقع کرونا وظیفه ی منه که بیرون نرم

به نام خدا سیامک انصاری هستم اومدم بایا رو معرفی کنم😐😌

1399/08/24

|

07:46