سلام من سه ساله ازدواج کردم ویه کوچولوی۱۸ماهه دارم تواین کرونایی جزهفته ای یکبارخونه مامانم نمیرم اونم باماشین میرم تو پارکینگ پیاده میشم و میرم .یه خواهر دارم که پنج ساله پشت کنکوریه حتی دانشگاه آزادم قبول نمیشه منم کلابه خاطراون خیلی کم میرم از همون قبل ازکرونا.
آه از غمی که تازه شود باغمی دیگر 😭😭😭 خدایا صبر بده به ما زمانی که لا نعلم الا خیرا دیگر رو با بغض و گریه میشنویم،زمانی که دیگر ابراهیمی پشت سر نیست😭 تعریف میکنه ،میگه رفتم سر قبر دیدم هی داره با خودش میگه مادر کاش به جای تو من رو میزدن و گریه میکرد،مادره دیگه.....(مادر شهید آرمان علی وردی)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من قبل ازکروناکارمندبودم نه ماه که مرخصی زایمان بودم بعدازاون بچه ده ماهه م روگاهی اوقات میبردم خونه مامانم اکثراشوهرومادرشوهرم میگرفتنش ولی این قدر مامانم باهام بحث میکردکه من خستمه وفلان مادرشوهرمم واقعاناتوان بودمنم انصراف دادم نشستم خونه م