دلم واسش تنگ شده خیلی زیاد شش ماه بعد تولدش به علت مریض قلبی فوت شد والان یک سالو نیم از فوتش میگذره جای خالیش خنجر تو قلبم خنده هاش گریه هاش موهای ابریشمیش چند تا گل سر خریده بودم که قسمت نشد بزنم به موهاش لباس عروسکیشو نتونستم تنش بدم عاشق توپ کوچولوی قرمزش بود وقتی باباشو میدید بال بال میزد تا باباش بغلش کنه تا اسشمو میاورد غش میکرد از خنده دختر توپولوی سفید برفی من مو فرفری تپلی ناز مامان خدا حافظ تا ابد 😭😭😭 هنوز سینه هام بعد یک سالو نیم شیر داره خیلی جاش خالیه قلبم پاره پاره شده خیلی وقتا خودمو مشغول میکنم تا یادم بره ولی همش تو ذهنمه خیلی میخام دوباره بچه دار بشم از بس جیگرم میسوزه حس میکنم فقط یه دختر مثه دخترم دلمو کمی آروم کنه حتی شوهرمم افسرده شده شبا گریه میکنه مردی که خدای غرور بود دلنازک شده اشکش به بهانه بنده ولی چون همسرم تو دوران با داریم خیانت کرد بهم دیگه اعتماد ندارم بهش نمیخام بچه دار بشم با اینکه دوساله ازش چیزی ندیدم و برگشته به زندگی منم بخشیدمش الانم خیلی دوسش دارم و دلمو باهاش صاف کردم ولی بازم ته دلم اعتماد ندارم چون ضربه خوردم و همش احتمال میدم شاید دوباره خیانت کنه اون وقت تکلیف بچه چی بشه واسه همین زجر میکشم از داغ نبود دخترم و خاطره هاش اما باردار نمیشم شدیدا دلتنگشم بچه همسنش میبینم قلبم تیر میکشه چشام اشک جمع میشه گاهی خاطرات واسم زنده میشه و حالم بد جور خراب میشه😔