بت خانواده همسر را بشکنید

عزیزم شما خودت باعث شدی همسرت چنین‌ نگاهی بهت داشته باشه. تنها یک راه داری اونم اینکه به مرور زمان وانمود کنی که تغییر کردی و دوست دار خانواده ی همسرت هستی, تا بتونی اعتماد همسرت رو جلب کنی و حرفات برش بیشتری پیدا کنه. توی این مسیر گاهی باید یه خوبی های ظاهری در حقشون انجام بدی که حسن نیتت رو به همسرت ثابت کنی.‌ منم اشتباه شمارو داشتم سال اول زندگیم بعد فهمیدم باید سیاست داشته باشم و چندسال طول کشید تا همسرم باورش شد من چقدر خیرخواه خانواده ش هستم! اینجوری وقتی میگم من امروز کسالت دارم و بذار یه روز دیگه بریم‌دیدن خانواده ت گارد نمیگیره و فکر میکنه واقعا بخاطر کسالت داشتنم هست و موافقت میکنه در صورتی که قبلا داد میکشید نخییییر تو میخوای من نرم دیدن خانوادم! از نمونه های خیرخواهی های ظاهری بخوام برات مثال بزنم مثلا اینروزا که کرونا هست و خانواده همسرم از خونه بیرون نمیرن من توی خونه به همسرم میگم آخییی مامانت واقعا گناه داره بنده خدا از خونه بیرون نمیره, خیییلی سخته, اخه آدم دلش میگیره هفته ها از خونه بیرون نره, واقعا ناراحتم واسه مامانت.... همسرم هم فکر میکنه من چقدر دوستدار مادرشم. درصورتی که اگه کامنت قبلی منو بخونی میبینی که ازش بیزارم و بود و نبودش برام‌ مهم نیست. اینجوری میگم که همسرم منو به خیرخواهی بشناسه و توی حرفام دنبال نکته ی منفی نگرده. قبلا هرحرف بی منظوری میزدم یه چیزی از توش درمیاورد. شما از همین امروز شروع کن بدگویی از خانواده همسرت رو تعطیل کن. بعد به مرور و اندک اندک که تابلو جلوه نکنه, با سیاست هات نشون بده که بهشون علاقه داری و خیرخواهشون هستی. زمان میبره ولی ارزششو داره. بعد از اون اگه هرکسی از خانواده همسرت بهت بدی کنن همسرت با خودش میده خانم من چقدر دلسوز خانوادم هست ولی خانوادم برخوردشون با همسرم اینچنینه و میاد توی تیم تو. من نتیجه گرفتم, انشالا تو هم موفق بشی

سلام عزیز دلم 

چقققققدر خوشحال شدم که با شما و تاپیکهاتون اینجا آشنا شدم ،،حرفهای شما گمشده ی زندگیه من هست 

یک ماهه شبانه رو درگیر تاپیکهاتون شدم 

بعد از ۳۸سال زندگی می‌خوام تغییر کنم 

همیشه حس میکردم تو زندگی من یه چیزی کمه 

نمی‌دونستم چی 

ولی هیچوقت حس رضایت از خودم نداشتم 

حتی به همین دلیل تصمیم گرفتم بعد از دو تا بچه ادامه تحصیل بدم و خدا رو شکر ارشد یه دانشگاه عالی قبول شدم 

ولی تو این مسیر خیلی سختمه

چون از اول خودمو دوست نداشتم و به خواسته های خودم اهمیت ندادم الان هم همسرم انتظار داره مثل قبل اون و بچه ها برام اولویت داشته باشه 

حتی به من میگه اگه سختت هست خب برو انصراف بده 😕

ولی مشکلم رو که تو نی نی سایت مطرح میکردم یکی از دوستان تاپیک شما بنام مهشید جان تاپیکهای شما رو به من معرفی کردن 

خیلی ممنون هستم هم از شما هم از ایشون ،از خداوند طلب سلامتی و طول عمر دارم برای شما عزیزان که به من این‌قدر کمک کردید ،

بخدا این مسایلی که مطرح میکنید شاید برا بعضی‌ها از بدیهیات زندگیشون باشه ولی من اینقدر ساده و بی سیاست از اول زندگی بار اومدم که تازه باید اینا رو رو خودم کار کنم تا یاد بگیرم 

البته یادمه دو تا مشاور خوب هم تو دو دوره ی سخت زندگیم رفتم که دقیقا دقیقا دققققیقا حرفهاشون از جنس حرفهای خوب شما بود 👌👌👌

ولی متاسفانه آدم تا چیزی رو تمرین نکنه یاد نمیگیره 

و چون اینجا مکتوب هست ما این مطالب عالی رو به خاطر مسپاریم و تمرین میکنیم 

برای منم دعا کنید بتونم تو این راه موفق باشم و ادامه تحصیلم رو هم با موفقیت به پایان برسونم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام بانو آرتمیس جان

من یه مشکل خیلی بزرگی که دارم همین احترام بیش از حد به خانواده ی شوهر هست

که باعث شده شخصیت خودم خورد بشه

میشه راهنمایی کنید

خیلی بیشخصیت شدم

می خوام خودمو عوض کنم

جاریم که ۵سال از من کوچیکتره خودش رو برتر از من میبینه،

دقیقادرست میگی عزیزم.

اینو بگم من ازکودکی حس دانای کل بودن و غرور همه وجودمو گرفته بود.سالها درگیرش بودم.وهمین حس جلوگیری میکرد از رشد من.

بسختی بهش آگاه شدم و بعداز آگاهی بهش از درودیوار هدایت الهی بود که بسمتم میومد.

صحبتهای دکترشیری رو هم انگار من زندگیشون کردم

من پنج سال تمام باافزایش مطالعه هام هرکسیو میدیدم درجا شخصیتش رو انالیزمیگردم و درست ازاب درمیومد

هرجمله ای ازهمسرمیشنیدم یه انگ روانشناسی میزدم....ولذت میبردم خخخخ

اما گذشت زمان بازهم بهم ثابت کرد بهتره از دریچه عشق به همه چیزنگاه کنم.

اول هم  عشق به خودم.وتایادنگرفتم باهمه وجودم به صلح نرسم فعلااااا عشقی به دیگران نمیدم تاخودم لبریزشم.

ایناروگفتم تا  بگم هرچیزی ازاینجا  و از هرجایی یادگرفتیم درستش اینه که برای خودمون بکارببریم و زوممون فقط روی خودمون باشه.

یامورجان حال بدت رو خریدارباش.اینو بدون هرادمی اگه به اینجا نرسیده باشه خیلی عقبه.

این اول اگاهی هست.حس و حالت اصلاعجیب نیست.راهیه که خیلیارفتن.منم رفتم.

من هم مشکلم این بودکه هرناراحتی پیش میومد ده سال پیش البته بچای اینکه بدونم چی ناراحتم کرده فقط حس گنگی بهم دست میداد

ناراحت بودم ولی نمیدونستم چرا.این یعنی ما از اصل خودمون دوریم....این یعنی باید روی شناخت حسهامو کارکنیم....روی حسهامون اسم بزاریم کلمه بزاریم و بعد بپذیریم چون ماانسانیم....

اگه دوست داری مطالعه کنی گتاب  دبی فورد باسم چراادم های خوب کارهای بدمیکنند رو بخون.

توش از تمام نقابهایی که ادمها به صورت میزنن نوشته.

من بااین کتاب هم خودمو شناختم هم همسرمو هم خونواده هامونو

حالا حالا ها باید اطلاعات و دانش بدست بیاری.ماخیلی چیزارو نمیدونیم.نخواستن که بدونیم برای اینکه روی ما حکومت کنن.

منم هزینه های ملیونی ندادم.فقط هرماه کتاب خریدم.قیمتش معقولتره میتونی راحت تهیه کنی.

بحث این تاپیک صرفابحث خونواده شوهرنیست.بحث پیداکردن حال خوبه.

یکی ازشرایطی که گاهی بجای تغییربایدپذیرفت رفتارهمسره.همسرمنم سنتی هستن و اجازه رشد در اجتماع و کاربیرون ندادن بمن.ولی یروز نشستم معایب و مزایای این زندگی رو نوشتم ودیدم همسرم مردزندگیه پس باهاش موندم.وگشتم ببینم یه مردسنتی چه خدماتی دوست داره بهمسرش بده همون خدمات رو گرفتم.

اخه مشکل من این بودکه نمیدونستم حق و حقوقم توخونه چیه.رفتم کم کم اونارو پیداکردم.

شاید یروز این شرایطم تغییرکنه.ولی بجای اینکه بشینم منتطر اون روز بمونم دارم از هرروز زندگیم استفاده میکنم.

شاید چندسال دیگه که شرایط برام پیش بیاد حسرت این روزها رو بخورم.

باضافه اینکه باشرایط کنونی کرونا اکثر افراد اگاه و بروز با اینترنت شروع به درامد زایی کردن.این یعنی کاربیرون داشتن مثل قبل جایگاهی نداره.

سلام بانوارتمیس و دخترگرانبها من اسم کاربریم الساخانوم هستش میشه جواب منم بدین پست من تو صفحات قبله ممنونم سپاس

یعنی این حالات من طبیعیه؟؟؟؟؟

اخه یکم نگران شدم گفتم نکنه این وسواس تا اخر عمر بمونه باهام...تمرکزم رو شدیدا کم کرده ....

ممنونم ان شالله ی روزی برسه ک همه دیگ از موفقیت هاشون بگن....

بانو جان من رو واقعا ببخشید میدونم اااصصصلا مرتبط نیست اما چون این صفحه مخاطب زیادی داره بهتر میتونن کمک کنن تا ی تاپیک...

چن روز پیش صفحه نینی سایتم باز نمیشد اعلان میومد ک نا امنه ...احتمال دستبرد ب رمز و عکس و این چیزا....من یکم کنکاش کردم باز شد....دیروز ی پیام اومد ک ی عدد ۴ رقمی بود نوشته بود فعال شد

خیلی نگرانم..‌همش میترسم هک شده باشم

کسی اینطوری شده؟؟؟؟

اینکه این حالت برای خیلی افرادپیش میادوکاملاااطبیعیه رومطمینم. 

اما اینکه چطوراین حالت روزودتربتونی ردکنی نمیدونم

ازدوستان دیگه بپرس ملکه جان. چون من به شخصه

مدت دوسال درحالت انزواموندم وروزبروز حالم بهترشد

در اون دوران مشغول یافتن خودم بودم.

ولی هرچه زودترردشه طبیعتابهتره

بیتاجان توروخداکمکم کنید من خیلی بی ارزش شدم آورند نیم خیلی شوهرم ازم سواستفاده کردو میکنه خانوادش بمن گفتن پدرومادرت بی ارزش هستن اونوقت بعد چندروزباشون صحبت کردم من توی ی اتاق کنارشان زندگی میکنم شوهرم براشون خرج میکنه هرچی بخوان ولی انکارمیکنه اما هزارتومانی دست من نمیده خستم ازش ولی عاشقشم نمیتونم ازش جدا بشم دوست دارم بکوبم از اول بسازم دوست دارم بشم زنی ک خیلی برا خودش ارزش قائله اصلا حال الانمودوست ندارم چون شوهرم برام ارزش قائل نیست میخوام کاری کنن برا خودم ارزش قائل بشم واینکه شوهرم برام ارزش قائل بشه و زندگی اتفاقات خوب درش رقم بخوره شوهرم شدیدااراول پنهانکاربودودروعگو شدیدا ب حرف مادر شه خانوادش بمن حرف بزنن مثلا پدرش بش میگه اما میبینم ناراحتم میگه پیره درصورتیکه اگه پدر من بود دیگه حتی پاتوخونه پدرم نمی داشت شوهرم شدیداخسیسه خواهش میکنم کمکم کنید

بیتا جون خیلی خوبه که مسیرتان رو پیدا کردین. 

ولی اینو بگم که مهمترین علت آرامش تو کارای خونه برای من داشتن 

آشپزخونه تابستونی هست که البته در کل سال اونجا آشپزی میکنم ماهی یکبار هم اجاق گاز کثیف نمیشه کابینت ها و  هود چرب نمیشه 

اونجا مخصوص خودمه و به جز دخترم کسی اونجا نمیره  بنابراین دغدغه ای ندادم اگه بهم ریخته باشه. علاوه بر آشپزخونه اونجا  محل مطالعه و وب گردی منه . 

اگه کسی آشپزخونه تابستونی و ماشین ظرفشویی داشته باشه خیلی از بقیه جلوئه تو کارای خونه . البته میتونین قسمتی از تراس رو اختصاص به اینکار بدین با شیشه  یا هرچی. 

حتی اونجا عبادتگاه منه 

چه جالب منظورتون مطبخه؟ 

منم  مطبخ دارم. یعنی توتراسم گازجدادارم. منتها ماشین ظرفشویی هم توبرنامم هست. الان که گفتید مشتاقترشدم برای خریدش. ممنونممم. 

سلام دوستان شوهر من ازم رمز گوشیشو قایم میکنه و همه ی برنامه هاش رمز داره مثل اینستاش میگم رمزسو بهم بگو میگه نمیخواد بدونی منم خیلی عذاب میکشم بعد تو اینستا با خانمای همکارش چت میکنه. منم رمز گوشیمو عوض کردم تا اون ندونه. نمیدونم چیکار کنم