2737
2739
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 266363 بازدید | 1712 پست

خوب دوستان گلم، فردا عیده و میخوام بهتون عیدی بدم.

تا امروز ماهی دستتون میدادم، از امروز میخوام ماهی گیری یادتون بدم.

بگذارید برم مطالب رو بخونم و یک متن رو ریپلای کنم تا بگم قراره چیکار کنیم.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
بچه ها من تمامی تایپیک خودم رو دوست دارم و صمیمی نبودن رو خوندم و یادداشت کردم و فهمیدم ایرادم  ...

خوب، یامور جان، بیا که می خواهیم از شما شروع کنیم.

چند تا سوال پرسیدی و مشکلاتت رو گفتی.

به جای سوال از من، میخوام از خودت سوال بپرسی.

مطمئنا شما خودت، اطرافیانت و شرایطتت رو بهتر میشناسی تا من شمارو.

پس شما جواب صحیح تری میتونی به خودت بدی.

فقط باید به خودت اعتماد کنی.

یک جای آروم بشین، یکم با خودت خلوت کن.

اون وقتهایی که من کسی رو نداشتم که کمکم کنه، ساعت ها مینشستم پای سجاده ام.

برای خودم شمع روشن میکردم و توی نور شمع، توی اتاق مینشستم.

شما هم یک مکان امن برای خودتون درست کنید.

هر جوری که راحت هستید.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ای بابا عروسای الان ک برا خونواده شوهر تره هم خرد نمیکنن چ برسه ازشون بت بسازن!من ک والا هیچ وقت نمیخام خودمو بهشون ثابت کنم اصلا جایی تو زندگی من ندارن فقط چون خونواده همسرم هستن احترامشونو دارم و دوسشون دارم تا زمانیکه اونام احترامم بذارن همین

یک کاغذ و قلم جلوتون بگذارید از خودتون سوال بپرسید.

مشکلتون رو مطرح کنید اول.

واضح و روشن.

مثلا مشکلت اینه که همسرت زیاد به مادرش سر میزنه.

بعد از خودتون بپرسید اون زن ایده آلی که شما دوستش دارید، در برخورد با این عمل چه واکنشی نشون میده؟

آیا جیغ میزنه؟ گریه میکنه؟ پرخاش میکنه؟ تهدید میکنه؟ یا آرومه؟ شاید هم منطقی حرف میزنه.

مطمئنا زن ایده آل اکثر ما در اینجور مواقع به خودش مسلط هست، خیلی آروم با همسرش مشکل رو مطرح میکنه، اصرار نمیکنه، زیاده گویی نمیکنه و با روی باز فقط حرفش رو میزنه.

شاید هم نمیگه چیزی به همسرش و محیط خونه رو اینقدر شاد میکنه و سرگرمی ایجاد میکنه که همسرش ناخودآگاه خونه بمونه.

دقیق نمیدونم چیکار میکنه، اما مطمئن هستم کار درستی میکنه.

زن ایده آل هیچ کدوم ما نمیره در اینجور مواقع خودکشی کنه!!

پس جواب رو از طریق رفتار و عکس العمل زن ایده آلتون پیدا کنید.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
2731

اگر هیچ الگویی توی ذهنتون و رفتار زن ایده آلتون نداشتید، فکر کنید یک دوست عزیزی اومده همون سوال رو که الان براتون مطرحه، ازتون میپرسه.

مثلا میگه، یامور، تو خیلی دختر عاقلی هستی، من همیشه حرفهات رو قبول دارم، همیشه به من بهترین مشورت هارو میدی. همسرم بیش از حد به مادرش سرش میزنه، به طوری که زندگیمون دچار اختلال شده، به نظرت چیکار کنم؟

وقتی میخواهید جوابش رو بدید، بدونید که اون روی عقل و درایت شما حساب کرده و نباید حرفی بزنید که نظرش از شما برگرده.

پس یک پیشنهاد عاقلانه و خوب بدید.

اصلا چند تا پیشنهاد بدید و روی پیشنهادها فکر کنید و بهترین رو پیدا کنید.

بعد هم تلاش کنید اون راه رو پیاده کنید.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

سلام بانو جان. من متاسفانه بد خانواده همسرم رد به همسرم میگم و به همین علت خیلی بهم بی اعتماد شده. حتی اگر خوبشون بخوام بگم به بدی برداشت میکنه و بهم سو ظن داره. کلا طوری شده که نسبت بهم گارد پیدا کرده. چیکار کنم باور کنه آدم خیرخواهی ام؟ هرکس تجربه ای داره ممنون میشم کمکم کنه

با این اوصاف هر کدومتون می تونید شخصا مشکلتون رو حل کنید از طریق زن ایده آل تون یا پیشنهاد به یک دوست عزیز، همین جا برای همه مون بنویسید.

مثلا زن ایده آل من الان میره میخوابه، چون فردا هزار تا کار داره و باید زود بیدار بشه.

پس من هم از الگوی زن ایده آلم پیروی میکنم.

شب خوش دوستان.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

بانو ارتمیس جان واقعا از همه راهنماییات ممنونم خیلی توزندگی کمک کرد حرفات عین واقعیت بود همش درست و حساب شده من خیلی دعات میکنم تو بدترین شرایط باحرفات اروم میشم و یکم پیشرفت کردم تو ارتباطاتم 

خدا خیرت بده

دیشب که مادرشوهرم اومد خونمون کلی از حرفات اومد توذهنم وسعی کردم ک اجرا کنم

خوب خوب نبودم بازم مادرشوهر چند قدم جلوتر از من بود

اما به نسبت قبل خودم خیلی پیشرفت کرده بودم وهمشوهم مدیون شما هستم ازت خیلیییی ممنونم دوست عزیزو مهربان

2738
خوب، یامور جان، بیا که می خواهیم از شما شروع کنیم. چند تا سوال پرسیدی و مشکلاتت رو گفتی. به جای سو ...

ممنون بانو جان 

واقعیت از وقتی با تایپیک ها آشنا شدم دنبال رشد خودم شدم 

خیلی چیزا از درون خودم فهمیدم اما هنوز اون دختر بچه بی عقل سرجاشه 

خواستم یع مطلبی بگم شاید حرف دل خیلی ها باشه 

من تو زندگیم هیچ وقت واسه خودم نبودم 

مثلا مجردی لباس میخریدم اگه خوشگل بود مگه میداشتم می گفتم بعد ازدواج میپوشم 

برای من ازدواج بت بود 

بعد ازدواجم هیچ وقت یادم نمیاد تنها بودم موهامو شونه کرده باشم و یا خونه مرتب باشه 

قبل اومون شوهرم به خودم میرسیدم و خونه رو مرتب میکردم انگار همه چی واسه خاطر همسرم بود 

خیلی اشتباها داشتم 

اما ..... 

تا قبل از این خودم رو زن شوهر دوست و قدردان میدونستم 😦😦

تازه فهمیدم مثل اشتباه میکردم 

از امشب تصمیم گرفتم روش هایی که گفتبد رو انجام بدم 

مینویسم با خودم خلوت میکنم 

خودم رو تربیت میکنم 

فقط از خدا میخام به عقلم برکت کنه و راه حل پیدا کنم و خودم رو نجات بدم 

ممنون میشم شما و دوستان هم منو کمک کنید 



و قسم به نور،وقتی از زخم هایت وارد میشود،تا غم در آغوشت نگیرد...

من یکی از مشکلاتم اینه که طاقت تیکه و کنایه زور بقیه رو ندارم و با تندی یا بد اخلاقی یا...جواب میدم که اخرشم من بد میشم و همه منو مقصر میدونن

درچنین مواقعی زن ایده ال من خیلی باکلاس و خونسرده اصلا عصبانی نمیشه و صداش بلرزه 

خودشو مشغول میکنه و تو ذهنش با ارامش داره فک میکنه چ جوابی بده ک شانش حفظ بشه بعد هم بالبخند جواب میده خوسرد اروم و مهربون انگار که اصلا حرف بقیه براش مهم نیستند

با این اوصاف هر کدومتون می تونید شخصا مشکلتون رو حل کنید از طریق زن ایده آل تون یا پیشنهاد به یک دوس ...


عزیز من زن ایده ال زیاد دیدم اما نمیدونم دقیق چیکار میکنن و سر بزنگاه میشم همون دختر بچه لحباز و گریه کننده 

سعی میکنم تصور کنم خودم دارم راهنمایی میکنم و روی کاغذ راهنمایی خودم رو بخونم و اجرا کنم 

اما اون راهکارها رو نمیتونم اجرا کنم 

همیشه به ترس از همسرم تو وحودمه نمیدونم یه نگرانی 

از انجام راهکار و . .. میترسم و جرات نمیکنم و تو دلم نگه میدارم 

بعد یهویی منفجر میشم و ..... 

و قسم به نور،وقتی از زخم هایت وارد میشود،تا غم در آغوشت نگیرد...
مادرشوهرم انتظار داشت حالا که وضعیتم اینطور مادرم باید در اختیار من باشه، هر هفته می پرسید مادرت اوم ...

عالی از پسش براومدی درخشنده جان

یادم به بعد از زایمان خودم افتاد که مادرشوهرم هر ایده ای واسه بچه داد قبول کردیم که بهش برنخوره مثلا دادن همون ترنجبین که اصلا راضی نبودم و واقعا ظلمه که به نظر مادری که ۹ ماه زحمت کشیده اهمیت ندی, ترنجبین به خورد بچم داد و هیچی نگفتم. سرمه توی چشاش کشید خواستم‌دق کنم هیچی نگفتم, ولی در مورد شیرخشت دیگه نتونستم سکوت کنم و بشدت مخالفت کردم اونم به تحریک خواهرشوهرم با قهر و بدون خداحافظی از خونم رفت و بعدش گفتن باید از مامان عذرخواهی کنه و مادرشوهرم زنگ زد به همسرم اشک تمساح ریخت و مظلوم نمایی کرد و همسرم از من عصبانی و قهر... در حالی که ۴ روز بود زایمان کرده بودم با اون بخیه ها و دردی که داشتم. اخرش مجبور شدم برای برگشت آرامش به خونم زنگ بزنم ازش عذرخواهی کنم ولی حس کردم از درون شکستم. همه اینا در حالی بود که مامانم پیشم بود و اصلا به کمک مادرهمسرم نیازی نداشتیم. خودش پاشده بود اومده بود و کاملا مشخص بود نیت کرده چند روزی از کارای خونه ش مرخصی بگیره و بیاد مهمونی, هیچ کمکی نمیکرد جز نیش زدن و دعوا کردن با من که چرا سزارین کردی! چرا بچه دل درد داره حتما توی خورد و خوراکت رعایت نمیکنی, چرا خونریزی داری تو که سزارین شدی! اصلا سواد و اطلاعات نداشت فقط میخواست ایراد بگیره. موقع شیر دادن به بچه میومد مینشست نگاه میکرد و میگفت من اینهمه بچه آوردم بدنم مثل تو نشد, هرچی میگفتم اینا بخاطر تغییرات هورمونی هست بعد از مدتی مثل اولش میشه, میگفت نه دیگه‌کجا مثل اولش میشه!!! و خیلی حرفای دیگه... خیلی تحملش کردم ولی اخرشم بدهکارم‌کردن.

 اینارو نوشتم که از بانوآرتمیس و همه ی دوستان خواهش کنم بگن حالا با زخم ها باید چیکار کرد؟؟ شما با یادآوری روزهای تلخ چیکار میکنید؟ من بعد از چندسال موفق شدم ارج خودمو بدست بیارم و با تغییر رفتارم و سرسنگین شدنم ۸۰ درصد از مشکلاتم رو حل کنم و زبون نیشدار این خانم تا حد زیادی به روم کوتاه شده, الان هم با تمرین آموزه هایی که از تاپیک های بانو یاد گرفتم مطمئنم به یاری خدا خیلی بهتر میشه جایگاهم ولی یادآوری اونروزا منو عمیییقا میسوزونه, میدونم اینا زباله های ذهنم هستن و باید دور ریخته بشن اما چطوری؟ گاهی دلم به حال خودم میسوزه که توی بهترین روزهای زندگیم برام خاطرات تلخ ساختن و من هیچکاری از دستم برنیومد, از یک شب قبل از عروسیم گرفته تاااا ۳-۴ سال بعد از عروسیم همیشه یه چیزی داشتن واسه ایجاد اختلاف بین من و همسرم. منی که از روی خامی و سادگی فقط محبت میکردم و احترام‌ میذاشتم و فداکاری میکردم, چه کارا که در حقشون نکردم, تا روزی که فهمیدم اینا جنبه ش رو ندارن و باید نامحسوس از خدماتم کم کنم... از این داستان ها توی چندسال اول زندگیم‌زیاد داشتم باهاشون و همیشه توی خلوتم گریه میکردم از اینهمه بی عدالتی, از اینکه برای خودشون بالاترین حد احترام رو میخواستن و از کوچکترین بهانه استفاده میکردن برای قهر کردن و انتظار عذرخواهی داشتن اما در مورد عروس چنین قانونی نبود و باید هر حرف و هررفتاری رو تحمل میکرد. اینم بگم چیزی که منو نجات داد چندباری بود که نترسیدم و جلوشون ایستادم, انتظارشو نداشتن و به همسرم گفتن زنت عوض شده. همون چیزی که توی صحبت های بانو خوندم که اینجور مواقع شوک میشن و میگن تو عوض شدی. طبق صحبت های بانو اونا از ترس من قدرت گرفته بودن, و من خودمو قوی کردم و محکم ایستادم گفتم اینبار کوتاه نمیام هرچی شد شد...

ببخشید که طولانی شد. من خیلی دلم پره و علی رغم اینکه الان نسبتا موفق هستم اما هنوز نتونستم کنار بیام با ظلم هایی که‌ بهم شده و خاطرات تلخی که از اونروزا مونده مثل زنجیرهایی هستن که به پام بسته شدن و از بالا رفتن سطح انرژیم جلوگیری میکنن.‌ من‌ نیاز دارم پالایش درونی بشم. ممنون میشم راهنمایی هاتون رو ازم دریغ نکنید 

با یه صلوات آمین بگو دوست گلم.خدایا هرکی چشمش به این امضا افتاد همون لحظه دلشو شاد کن.اگه دختره یه بخت خوب نصیبش کن.اگه منتظره دامنشو سبز کن.اگه غصه داره خدایا به بزرگیت قسمت میدم ارامشی از جنس خودت نصیبش کن.اگه مستاجره صاحب خونش کن.اگه با شوهرش مشکل داره دلشونو به هم رضا کن.خدایا خیلی از دوستام ناراحتی هایی دارن که نمیتونن بیان کنن اونا فقط تورو دارن جوری به خودت نزدیکشون کن که ناراحتیشونو فراموش کنن 🍃اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم🍃اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ تَعْجِيلَ عافِيَتِكَ ، وَصَبْراً عَلَىٰ بَلِيَّتِكَ ، وَخُرُوجاً إِلَىٰ رَحْمَتِكَ.🍀
ببخشید ولی بنظرم شما راه رو اشتباه رفتید. که نتیجه این شده 

من یک سال هم مشاور داشتم در نهایت مشاور گفتن اینکه جواب نمیده شوهرم مشکل داره وقتی میگه فیلم های ژاپنی قدیمی ببین که زن کاملا در اختیار شوهر هست حق هیچ اضهار نظری نداره تو هم مثل اونا باش فکر نکنم من اشتباه کرده باشم البته اشتباهم تو انتخاب شوهرم بوده نه تو تغییر رفتارم 

مگه از افکارت باهاش حرف زدی؟؟

نه اما از تغییر رفتارم متوجه شده خوب من یه ادم مهر طلب بودم که خودم اصلا مهم نبودم اما الان اولویت اول خودم شدم این باعث شده عکس العمل نشون بده 

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز