دوستان لطفاً لطفا لطفاً اصلا شوخی نکنید
من چند وقت پیش با پسری آشنا شدم . دوتایی قرار گذاشتیم بر اساس منطق باهم بریم جلو و کم کم علاقه وارد بشه و هم دیگه رو دوست داشته باشیم .
بعد گذشت دو روز ایشون کاملا بی منطق شد به دلیل اینکه رابطه قبلیش بهم خورده بود همش از من تعهد میگرفت که بگو میمونی بگو نمیری بگو .....
این اذیتم میکرد مجبورم میکرد دروغ بگم حتی گاهی .
ایشون هیچ تلاشی برای به دست آوردن من نمیکرد .
همیشه موقع چت کوتاه حرف میزد مثلا میگفت آره باشه الهی . شاید . نمیدونم . خوابیدم
یعنی اگه باهم چت میکردیم ایشون با یه جواب کوتاه تموم میکرد .
خب من هم یه خانوم هستم نیاز دارم به صحبت نیاز دارم به توجه ولی ایشون فقط محبت رو از من میخواست
و تا حرف رفتن میشد میگفت باشه من میرم . من بهش گفتم تو خیلی ترسویی همیشه آماده فراری .
خیلی رو اعصابم راه رفت من مثل یه فانوس گرم بودم و اون یخ سرد .
بزارید تشبیه کنم کاملا بفهمید
اون یه پسر احساسی بود که یه گوشه نشسته بود و به من میگفت فقط به من توجه کن ولی زمانی که من ازش توجه میخواستم میگفت که باید بهم تعهد بدی .
حالم خیلی بده تمام انرژیمو گذاشتم پاش خیلی گرم بودم خیلی ولی اون سرد بود .
مدام بهم میگفت که دوستم داره و واسش مهمم ولی بعد از حرفاش جوابا کوتاه میداد بهم . بهش اعتراض میکردم میگفت من کلا کم حرفم . در درست بودن حرفش شک ندارم . ولی خب باید یه حرکتی بکنه که منم دوستش داشته باشک