من به اجبار (دقیقا زور و تهدید)ازدواج کردم
دوسش نداشتم
اما کم کم بهش علافه پیدا کردم
شد دوستم,زندگیم،تقریبا دنیام دور اون میچرخید هم من هم اون
مشکلاتی بوجود اومد خیلی جدی شد ماجرا
چیشد که دوتا خانواده دیدن گریه های بچه هاشونو برای هم ولی گفتن باید جدا بشید
و اینطوری شد که من به یکی دلبستم و الانم به اجبار تقریبا دارم جدا میشم
میدونم خیلی اتفاقای بدی افتاده خیلی
ولی تکلیف این دوست داشتنه چیه ؟تکلیف دوتاادم که همو میخوان چیه؟؟