روزی که منو سینا محرم شدیم؛ فرید متوجه شد با ما چه کرده.... و تمام مسعله از اینجا شروع شد
بعد از محرمیت با سینا؛ باز هم با فرید صحبت میکردم
نمیدونستم خیانت هست یا نه؛ اما اسمش رو گذاشته بودم گرفتن مشاوره
میدونستم خودم رو گول میزنم
هرچند ظاهرا موافق قول و قرار روز اولمون بودم؛ اما درونم اینو نپذیرفته بود و خلاف جهت حرکت میکرد
مادرم فکر میکرد رابطه ام با فرید رو قطع کردم و چقدر خوشحال بود از این مسعله
اما خواهرم میدونست همچنان به بهانه ی ابکی باهاش صحبت میکنم و حرص میخورد
اما خواهرش گوش شنوایی نداشت و به کارش ادامه میداد
اما کاش که نمیدادم....