خواهر شوهر من میریزه با سیاست و درایت و از من تعریف میکنه من باید چیکار کنم � شوهرم میگم باور نمیکنه میگم خواهد این کارو کرده است باور نمیکنه یه روز تولد پدر شوهرم بود از من پرسید که شام چی بپزم چی بپزیم من گفتم کباب اون رفت به داداشش گفت مرغ بگیر دیگه یه روز گذشته مجله درست میکردم برای شوهرم هم های بسته ژله رو برداشت برد خونش داشتم غذا درست میکردم جای منو خالی کرد غذای خودش رو درست کردم بعد که دیدم یه کم ناراحت شدم دوباره همون مخلفات غذایی من ریخت توش درست کرد به نظرتون باید چیکار کنم