2737
2734
عنوان

داستان زایمان من😍😍

1665 بازدید | 57 پست

نمیخوام حوصلتکنو سر ببرم از پست اول شروع میکنم😘😘

آبان ماه سال نودو هفت بود که دوستم گفت میخوان با یه جمع که همشون خانوم هستن برن مشهد  از منم خواست همراهشون برم ولی مطمئن بودم همسرم با مسافرت مجردی موافقت نمیکنه شب که اومد خونه به شوخی گفتم  عزیزم من دارم میرم مشهد تورو هم با خودم نمیبرم خندیدو گفت پس با کی میخوای بری گفتم با فلانی و قضیه رو براش تعریف کردم یدفعه چشماش پر از اشک شدو گفت برو گفتم بابا منکه نمیرم باهات شوخی کردم گفت نه عزیزم جدی  میگم برو دیشب خواب دیدم رفتی مشهدو منو نبردی😢

به تو احتیاج نه... به تو اعتیاد دارم...

خلاصه اون سفرو رفتمو طفلک با بغض بدرقم کرد تااون روز تو سه سال زندگی تنهاش نزاشته بودم اولین بار بود که

میرفتم و حسابی خوش گذشت

  وقتی برگشتم چند روز بعدش موعد پریودم بود منم دوماه بود اقدام بودم خونه مادرشوهرم بودیم شک داشتم به بارداریم ولی چون میخواستم همسرمو غافلگیر کنم الکی گفتم پریود شدم ولی علائمو دلدردشو داشتم مادرشوهرمم همش جوشونده دم میکرد از ترسم نخوردمو همشو ریختم تو ظرفشویی😁

 خلاصه رفتیم خونه بیبی زدمو مطمئن شدم که باردارم و همسرمو غافلگیر کردم وقتی فهمید خیلی خوشحال شد رفتم دکترو کارای مراقبتی رو شروع کردم خلاصه روزای قشنگی داشتم فکر کردن به جنسیتو تصمیم گیری واسه طبیعی یا سزارین تا اینکه ماه آخر به دکتر گفتم تو بیمارستان خصوصی سزارینم کنه حتی به قدری حساس شده بودم که رفتم بیمارستانو اتاقاشم دیدم که جای بدی زایمان نکنم😏😏😏


به تو احتیاج نه... به تو اعتیاد دارم...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

دوهفته قبل از زایمانم تصمیم گرفتیم آخرین مسافرت دونفرمونو بریم البته منظورم مسافرت بدون بچست چون خواهر شوهر و جاریم همسفرمون بودن شهر مقصدمون آمل بود پنج شنبه راه افتادیمو رفتیم جمعه  یه مسیرو با نرم افزار ویز رفتیم که راهمون خورد به یه شالیزار که راه واقعا ناهموار بود پر از سنجابک و حشرات بزرگ که من میترسیدم حتی شیشه رو پایین بکشم خلاصه به اولین پمپ بنزین که رسیدیم دویدم دستشویی یک ربع تو دستشویی بودم ولی موفق نشدم خواهرشوهرم اومد دنبالم گفت خوبی؟😥

ترسیده بود بنده خدا

به تو احتیاج نه... به تو اعتیاد دارم...

خب خب

❣ دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد..

شب که شد واسه همسرم  کیک گرفتیمو تولد گرفتیم فرداش قرار گزاشتیم برگردیم تهران ولی نمیدونستیم اتفاقای دیگه ای انتظارمونو میکشه صبح ساعت هشت با احساس خیسی بیدار شدم ولی فکر کردم چیزی نیست دوباره رفتم خوابیدم 😂

ولی بازم تا زانوم خیس شد این دفعه فهمیدم موضوع جدیه همسرمو بیدار کردم بیچاره فکر کرد سوسک دیدم همین که بیدار شد کلی آب از شلوارم زد بیرون بنده خدا کلی هول کرد دوید بیرون خواهرشو صدا کرد منم همش میگفتم نترس چیزی نیست بریم بیمارستان امپولی چیزی بزنه برگردیم خونه تنها بیمارستانی که بهمون نزدیک بود بیمارستان امام علی بود

به تو احتیاج نه... به تو اعتیاد دارم...
2738

خبببببببب؟؟؟؟؟

کارما چه سوسول بازیه...؟!فقط اباالفضل بزنه کمرت به حق پنج تن...😑🤭                                                                                                        
ن نمیشه قلم اسی معمولیه معلومه خاطره خودشه. طبق تجربه سه سالم میگم😂😂

موافقم...تازه از سال ۹۷ عضوه بنظرم اینم مهمه😂

❣ دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد..

تو راهه بیمارستان گوشی دستم بودو اسم بیمارستانو سرچ میکردم اولین متنی که اومد (مرگ مادر بر اثر سهل انگاری کارکنان بیمارستان امام علی) 😐

چیزی به بقیه نگفتم ولی حسابی ترسیده بودم تا اینکه رسیدیمو رفتم درمانگاه واسه معاینه  ماما گفت درد نداری گفتم مث پریودی دلم درد میکنه گفت سه سانت بازی مینویسم بستری بشی واسه زایمان گفتم میخوام برم تهران

گفت نمیشه خطرناکه امروز زایمان میکنی

گفتم سزارینی هستم سزارین میخام من قبلا هموروئید داشتم فیستول هم داشتم

گفت اوکی رفتی زایشگاه به دکترت بگو


به تو احتیاج نه... به تو اعتیاد دارم...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز