من وقتی که ۱۴.۱۵ سالم بود یه عمه داشتم که مدام از دوست پسراش برام میگف و خیلی چیزای بدتر و چشم منو باز کرد به این مسائل از سن کم که باعث مشکلاتی هم شد برام.من هیچوقت حلالش نمیکنم چو خودش ۲۷ سالش بود و میدونست نباید ب من بگه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم ۹ ۱۰ سالگیم دوستم خیلی چیزا میگف البته حلالش میکنم
اون دوستت بوده و همسن خودت.ی چیز طبیعیه که دوستا باهم میحرفن و بعضی مسائلو میگن.اما اینکه ی ادم عاقل بیاد به برادرزاده چشم و گوش بستش این مسائلو بگه خیلیه.حتی از رابطه هم میگفت
من خیلی کینه داشتم از فامیل....غم و ناراحتی برخلاف شادی احساس خیلی سنگینیه....اما یه روز به خودم اومدم دیدم که اگه نبخشمشون کل زندگیمو با عذاب و کینه ایی که رو دلم گذاشتن باید زندگی کنم....به همین خاطر با اینکه سخت بود اما به خاطر آرامش خودم همشونو حلال کردم و بخشیدم...با اینکه خیلیاشون کار هایی درحقم کردن که دشمن خونی با من اینکار را رو نمیکرد