یه پسر دایی دارم وقتی مجردم بودم بهم چشم داشت البته برا ازدواج من رد کردم الان من شوهر کردم و وارم طلاق میگیرم اونم زن داره بچه ام داره الان هر رو میاد اینجا وقتی میت من میرم تو اتاق دیروز اومد اس داد من بخاطر تو میام بیا بیرون منم گفتم تو غلط کردی بخاطر من میای من ازتو متنفرم بار اخرت باشه به من اس بدی و بیای اینجا بعدشم به مادرم گفتم بهش تذکر بده دیگه نیاد مادرم شاکی شد گفت تو برگرد سر زندگیت دوباره امروز اومده اس داد بیا بیرون تو اتاق من زنمو بخاطر تو بیرون کردم از ظهر داغونم همش فکر خو کشی تو سرمه میترسم بخاطر من زندگی اون زن از هم بپاشه توروخدا کمکم کنید واسه این گفتم اقایون چون بیشتر همجنس خودشونو میشنلسن به نظر شمااون مرد چه فکری تو سرشه تو رو خدا کمکم کنید
در عالم بی وفا کسی خرم نیست شادی و نشاط در بنی ادم نیست آن کس که در این زمانه اورا غم نیست یا ادم نیست یا از این عالم نیست خواهرای خوشکل التماس دعا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.