خدایی خیلی دلم برا عدنان سوخت:((
اون از شوهر سابق نجلا که شعرای عدنانو به اسم خودش زد
اون از اینکه گفتن بعثیه
آخرش که با پای زخمی جون عبدو عباسو نجات دادو رفت خیلی دلم گرفت :(
کلا باهاش همذات پنداری میکنم تصورن ازش این بود که آدمیه که کار راه اندازه و عاشقه اما هیچ جا به چشم نمیاد:(