2733
2734

بچه‌ها من خودم از صبح اعصابم سر ترکیدن مداوم تاپیک خیلی خط خطی شد، خلاصه‌ای که یادم مونده رو اینجا می‌ذارم برای کسایی که پیگیر بودن. 


مادربزرگ استارتر (فاطمه) تو شهرستانی که اسمشو نمی‌دونیم زندگی می‌کرده تو سن پایین مادرشو از دست می‌ده و همراه بچه‌های عمه‌ش‌ بزرگ می‌شه. و یک وضعیت شبه سیندرلاگونه داره اونجا: تمام کارها رو انجام می‌ده و...


تا اینکه دوازده سالش می‌شه و تصمیم می‌گیرن بدنش به اولین خواستگار. توی روز عروسی خواستگار توسط مردی که گویا خاطرخواه فاطمه‌ست به قتل می‌رسه و روزگار فاطمه سیاه می‌شه. عمه‌ش بیرونش می‌کنه اما پدرش قبولش نمی‌کنه (فرار می‌کنه می‌ره کلا) شوهر عمه میبرتش توی مسافرخونه و معلوم می‌شه که پدوفیلی بیش نیست و تصمیم می‌گیره دختر بی‌پناه رو عقد کنه.

فاطمه چاره‌ای نداره و قبول می‌کنه اما همون شب پریود می‌شه و رابطه‌ای برقرار نمی‌شه.

شوهر عمه‌ش فاطمه رو می‌بره تو یه روستا و براش اتاقی می‌گیره و خودش برمی‌گرده شهر موقتا، تو همسایگی پیرزن مهربونی زندگی می‌کنه که هوای فاطمه رو داره. تا اینکه یک روز فامیل جوونش (خواهرزاده؟) میاد بهش سر بزنه. پسر جوون سربازی به اسم علیرضا که با فاطمه یک تیک‌های می‌زنه و از هم بدشون نمی‌اد. هرچند فاطمه می‌شنوه که پسره به خاله می‌گه که فقط بهش ترحم می‌کنه و فاطمه بچه‌ست و بوی پشگل می‌ده و....

خلاصه بعد مدتی شوهرعمه برمی‌گرده اما فاطمه می‌ره تو مسجد قایم می‌شه و فرداش فرار می‌کنه می‌ره شهرشون.

اونجا یک آشنا یا فامیلشون کمکش می‌کنه به عنوان خدمتکار یک پیرزن کار پیدا کنه.

فاطمه اونجا کار می‌کنه تا پیرزن می‌میره و بیرونش می‌کنن.


اینبار می‌ره تهران دوباره به عنوان خدمتکار برای خانواده ی متمول کار می کنه. بعد چندسال اتفاقی علیرضا رو می‌بینه. علیرضا رفتار دوگانه ای داره باهاش کلا هم بهش کشش داره هم در حد خودش نمی بینتش و تحقیرش می‌کنه.

علیرضا کم کم خودشو به دختر پولدار خانواده ای که استارتر براشون کار می کنه نزدیک می کنه.


بعد مدتی دختر خانواده مادربزرگ رو بیرون می کنه (حسودی به رابطه‌ش با علیرضا؟!) و  فاطمه که جای دیگه‌ای نداره میره خونه ی علیرضا. بعد مدتی  علیرضا وقتی میفمهه فاطمه باکره ست صیغه ش  می کنه اما روی هم رفته آدم حسابش نمی کنه. بعد مدتی هم دلشو میزنه و می بره میذارتش روستا پیش خاله ی پیرش. فاطمه  بعد مدتی برمی‌گرده خودش و می‌بینه که علیرضا با دختر پولدار صاحبکارش ازدواج کرده. در عین حال می‌فهمه که از علیرضا بارداره....

میره شهرستان خونه مادر پدر علیرضا. اونا ازش می خوان بچه رو بندازه و در مقابل بهش خونه بدن و کار پیدا کنن.  اجبارا قبول می‌کنه. 

تا اینکه علیرضا میاد میگه بچه رو ننداز بده به ما بزرگش کنیم و به اسم همسر

فاطمه قبول می کنه میره تهران تو خونه ای که براش گرفتن

بعد اینکه بچه به دنیا میاد گاهی میارن شیر بده. بعد همسر علیرضا میاد بهش اطلاع میده قراره برن خارج با وساطت پدر علیرضا قرار میشه فاطمه رو هم به عنوان پرستار با خودشون ببرن اما بعد ناگهان همسر علیرضا می‌میره... علیرضا میره خارج و اونجا با یک زن پولدار دیگه ازدواج می کنه. فاطمه و پسرش هم فعلا بلاتکلیف هستن.

داستان به اینجا رسیده فعلا قرار شد استارتر بیاد شب بقیه شو تعریف کنه. استارتر داره داستانشو تو یه تاپیک دیگه تعریف می کنه که من با اینکه ذخیره کردم لینکشو پیدا نمی کنم. نمی دونم چرا. شاید اونم ترکیده؟ 


دوستان اگر اطلاعات در زمینه‌ی مهاجرت و ادامه تحصیل و... می‌خواین لطفا یا پست بذارید تگم کنید یا توی یکی از تاپیک‌هام کامنت بذارین که بتونم بقیه رو که سوال مشابه دارن ارجاع بدم و یک سوال مشابه رو چندین بار در خصوصی جواب ندم.

😝

باشه =لطفا خفه شو سرمو خوردی،افرادی که دنبال دعوا هستن رو اصلا جواب نمیدم پس فکر نکنید جواب ندارم که بدم ده برابر شما جواب دارم منتها آدم حساب نمیکنم یه عده رو  (امضام مخصوص کاربرای بیشعوره از بقیه معذرت میخوام )

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

تنها زمانى “صبور”خواهى شد،که “صبر”را یک”قدرت”بدانی نه یک “ضعف”…آنچه “ویران مان” مى کند“روزگار” نیست !حوصله ی “کوچک”براى “آرزوهاى بزرگ” ماست …........................................................................دو چیز شخصیت ات را تعین می کند :صبر وقتی چیزی نداری رفتارت وقتی همه چیز داری !
2728
2740

https://www.ninisite.com/discussion/topic/5280943/داستان-عشقی-مادربزرگ-چیشد-اخرش?postId=161260079

ی خانوم متاهل دی ماهی فوق العاده شیطون و زبون دراز و رُک😐که عاشق دُخمله👧کابرای عزیز خواهش میکنم وقتی تاپیک میزنین ول نکین برین به امون خدا و هشتا درمیون جواب بدین ما مسخره شما نیستیم🤪هرکسی پست رو میخونه بجای لایک پاسخ بده اگ حرفی هست😘 ظهور آقامون و خوشبختی هممون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم🤲

اونجايي كه بايد واقع بين باشيم و سريع قبول نكنيم همه ميشن دابه عزيزتر از مادر و گويه و زاري و اينا...اونجايي كع داستان بك چيز نرماله كه براي خيلي ها پبش اومده همه زرنگ ميشن!!!👀👀👀

مادربزرگ من هشتاد سالشه سع بار شوهر كرده فقط اسم اخري توي شناسنامه اشه!! اصلا اون زمون توي روستاها اجازه پدر و اينا باب نبوده..اكثرا ملاها صيغه ميخوندن فقط..

اون يكي مادربزرگم تا وقتي زنده بود والاع صبغه پدربزركم بود با ده تا بچه!!! بعد مثلا ميخوان بيان مچ بگيرن ميگن اجازه فلان لازم است!!! بيخيال بابا🙄

اگر خسته ای..اگر دنیا بهت سخت گرفته..اگر توی نقطه بد زندگیت هستی..و یا سختی های گذشته باعث شدی تلخ بشی.یا فکر میکنی اگر تند تیز و با توهین و تحقیر جواب بدی خیلی باحالی..در تبادل نظر با بقیه اول چند دقیقه تحمل کن.اگر جوابی ک میخوای بدی تند و تیزه ننویس..به خاطر رضایت خدا 

استارتر انگار مرض داره. هی میاد چرت و پرت میگه و داستانو تعریف نمیکنه تا میترکه. خب درست تاپیک که میزنی تعریف کن تا نره صفحه ۴۰ و تو هنوز دو صفحه فقط تعریف کرده باشی! انگار مغزش مشکل داره بخدا . 

https://www.ninisite.com/discussion/topic/5280943/داستان-عشقی-مادربزرگ-چیشد- اخرش?postId=16126007 ...

لینک تاپیکیه ک داره توش میگ

ی خانوم متاهل دی ماهی فوق العاده شیطون و زبون دراز و رُک😐که عاشق دُخمله👧کابرای عزیز خواهش میکنم وقتی تاپیک میزنین ول نکین برین به امون خدا و هشتا درمیون جواب بدین ما مسخره شما نیستیم🤪هرکسی پست رو میخونه بجای لایک پاسخ بده اگ حرفی هست😘 ظهور آقامون و خوشبختی هممون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم🤲
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

گروه تلگرامی

zizibuba | 21 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز