ی سال نامزد بودیم و الان هشت ماهه ازدواج کردیم از همون اول همش گیر میده ب مامانم بگو ماما
آخه خودم تو ۱۰سالگی ک بودم مامانمو از دست دادم از اون موقع هیچوقت کسیو مامان صدا نکردم والانم نمیتونم مادر شوهرمو مامان صدا کنم
میدونم مادرشوهر آدم انگار مامان خودته ولی نمیتونم بعضی وقتا هم بخاطر شوهرم دلم میخواد بگم ولی انگار زبونم قفل میشه
چیکار کنم😞
اخی. کار سخت و عجیبی نمیگه ک. تمرین کن میتونی
منم مامان صدا میزنم
پس چی صداش میکنی
خوب بگو مادر جون
با مادر شوهرت راجبش حرف بزن خودش شوهرتو توجبه میکنه
الهی بمیرم برات خواهری خدا رحمتش کنه میدونم جای مادرت نیست اما لفظی بهش ماما بگو نزار شر بزرگ بشه
بگو مادر جان یا مامان خانم یا چیزی تو همین مدلا
من خودم مامان(اسمشون) صدا میکردم
فقط مادر خود آدم مادرشه... ...
چنتا بچه ان با شوهرت؟بگو انقدر آدم(تعدادشون رو بگو)ب مامانت میگن مامان بسه دیگه...من زبونم نمیچرخه...بذار راحت باشم...
بگو دیگه
یه مامن گفتنه دیگه
شاید خدا ایشونو داده تا کمتر کمبود مامانت رو حس کنی
فردا بارداری داری
زایمان داری
خوب شاید ایشون ازت مراقبت کنه
تقریبا کارایی رو کنه که اگه مامانت بود برات انجام میداد
مادر جون ام خوبه پس چی صداش میکنی حاج خانوم؟
قرارنیست واقعامادربدونی ایشونوعزیزم منم مامان صداش میزنم مادرشوهرموولی اصلااصلاحتی یه لحظه تصورشم نمیکنم مامانم باشه،خدامادرتون رورحمت کنه
نگو مجبورنیستی ک.
ولی ی اسم ه قشنگ ودلنشین پیداکن ب اون نام صدا بزن ک همسرت هم خوشش بیاد.
مثلا خانم جون/ عزیزی/مادری/عزیزجون/
نمیدونم دیگه ی چیزی ک هم احترام وهم محبت تو نشون بده
من که عمرا بگم مادر
بگو عزیز نباتی یا عزیزگل
