از اون روز دقیقا یکسال و چندماه گذشته شوهرم به خاطر خورد شدن مقابل خانوادم برای برگردوندن من خیلی خورش تحقیز شده میبینه و این باعث شد که نخواد باهاشون رفت و آمد کنه و من شاید بیشتر از قبل اذیت میشم از جای شوهری که تو تمام خونه بابا رفتنها خالیه تو تمام مهمونیای فامیلی خالیه !
اما چون دیگه تظاهر به خوبی نمیکنم همه چی راحتتره !
خانوادم خیلی محکم پشتم وایسادن هیچکس ازم نمیپرسه شوهرت کجاست انگار دختر مجزد اون خونم ، اگه بگم فلان مهمونی نمیتونم بیام مثه سابق اصرارم نمیکنن و فقط میگن هر جور تو راحتی همه مهمونیاشون با من ست میکنن حتی تولدا مورد داشتیم تولد خواهرم یکم دی بوده به جاش سه دی مهمونی گرفتن تا منم باشم !