خیلی روانم بهم ریخته این اتفاق واسه روزه جمعه هس اگه جاری کوچیک دوسه ماهه زایمان کرده فامیلا نرفتن دیدنش بخاطر کرونا یعنی زنگ زدن گفتن بیایم مادرشوهرم ب همه گفته ن خطرناکه حالا الان زده زیر حرفش من با شوهرم فامیلم دختر خاله پسر خاله ایم دیدم پدرشوهرم رفته خونه مامان بزرگم گله کرده ک خجالت نکشیده دوطرفه بوده توقع داشتم بیاد دیدن عروسم منم ب مامانم گفتم هرموقع اومدی خونمون بیا بریم یه سر بهشون بزن کادو شونو بده وقتی اینقد خودشون بی شعورن کرونا حالیشون نیس ما چیکار کنیم تااینکه مامانم بنده خدا شب پنجشنبه اومد خونمون زنگ زدم ب جاریم گفتم باداداشم و مامانم میایم داداشم میخاد بیاد پیش محمد ک انگار شوهرشه ماهم میایم سر میزنیم یه ساعت ب رفتنمون برادر شوهرم زنگ زد ب شوهرم شروع کرد ب سرو صدا ک بهشون بگو نیان میخان بیان کادو نیارن منم ناراحت شدم زنگ زدم ب جاریی گفتم عزیزم منکه بهت گفتم داداشم میخاسته بیاد منکه نگفتم کادو میخایم بدیم یعنی چی این حرفا ماهم مزاحمتون نمیشیم اونم خندید گف باشه عزیزم 😐شوهرم بدبخت از خجالت آب شد جلو مامانم منم روز بعد زنگ زدم ب جاری بزرگم گفتم کادوی مامانتو دادی ب فاطمه قبول کرد گف آره کلی تشکر کرده همین چند پیش دادم اونم مامانش نیومد دیدن جاریم 50تومن تو پاکت کرده بود داده بود جاریم ک بده ب این جاری کوچیکم خلاصه منم زنگ زدم ب مادرشوهرم گفتم مامان زنگ زدم گله پسرتونو بکنم چرا همچین کاریی کرده احمق رف گوشیو داد ب پدرشوهرم اونم مردک احمق خجالت نکشید گف آفرین ب محمد خودم گفتم گفتم خجالت نکشید پسرتون گف ن کاره خوبی کرده گفتم حداقل بخاطر داداشش مامانمو راه میداد خونش وقتی مامانم خاست کادو بده قبول نمیکرد خلاصه کلی باهم بحث کردیم ولی من بی احترامی نمیکردم اون فقط داد میزد میگف تو میخاستی زن منو بجزونی من بهش گفتم من خونوادم بهم ادبو احترام یاد دادن ک جواب حرفاتونو بااحترام بدم میگف ن اینجوری نیس خلاصه کلا طرف پسر عروسش بود منم بهش گفتم عروستون غریبس بخاطر اینکه واسه اون احترام جم کنید منم ک عروستونم منو با خاک یکسان نکنید انگار ن انگار خلاصه قط شد منم زنگ زدم شب ب شوهرم گفتم شوهرم ناراحت شد زنگ زد ب مادرش اونم گف پاشو بیا خونمون رفتیم کلی پدرشوهرم بحث کرد بعد خودش ظهرش بهم گف ک گوشی مادرشوهرم روی بلند گو بوده من حرفاتو میشنیدم ب مادرشوهرم گفتم مامان من داشتم باشما حرف میزدم چرا گوشیتون روی بلند گذاشتی ک بابا بفهمه دیدم پدرشوهرم خودشو شروع کرد ب زدن فوحش دادن ک من نگفتم من خیلی ترسیدم گفتم باشه نگفتی بلندشدم اومدم خونم باز دوباره روز بعد زنگ زد ک بیاین اینجا سر ظهر تازه بامامانمم بحث کرده بود ب اونم گفته بود من بخاطر دخترت خودمو زدم مامانم داغ کرده بود بعدم بهش گفته بود دخترتو سرشو کرده تو زندگی بچههام مامانم هرچی ب دهنش رسیده بود گفته بود مامانم بهش گفته مامیخاستیم بیایم دیدن عردست زنت نزاشت اونم گفته بود الان میرم دهن زنمو جر میدم خلاصه منو شوهرم باهزار ترس رفتیم خونه پدرشوهرم من فک کردم مادرشوهرمو زده ب شوهرم گفتم حتما مادرتو زده اونم گف ب درک ک زد دیگه دیونه شدم چرا زده زیر حرفش رفتیم خونشون دیدیدم خداروشکر کاریش نکرده ولی دوباره شروع کرد ب سروصدا ک چرا نرفتن دیدن عروسش منم اعصابم بهم ریخت گفتم بابا کاری نکن برم زنگ بزنم ب عروست فوحش خاهر مادرشو بدم سر ظهر مارو کشوندی اینجا ک چی گفتم چرا رفتین ب مامان بزرگ گفتین نیومده دیدن عروس تون خجالت نکشیدین حرف تو فامیل درست کردین چرا دنبال خاله زنک بازی راه افتادین زندگیه منو تلخ کردین ب من چه ک یه سگ زایمان کرده دست از سرم بردارین اونم داغ کرد ب مادرشوهرم گف ب چ حقی مادرت رفته حرف دورغ گفته آخه میدونید پدرشوهرم یه آدم فوق العاده دورغ گو هستش زیر حرفایی ک ب مامان بزرگم زده بود زد گف نگفتم گف ب مادرشوهرم میرم میندازمت خونه بابات بعدم شروع کرد ب زدنش شوهرم رف بگیرتش شوهرمو زدمن از ترس فقط یه گوشه ایستاده بودم بچم بیچاره کلی جیغ میزد منم اعصابم بهم ریخت رفتم ب پدرشوهرم گفتم خجالت نمیکشی چون زنه زورت بهش میرسه باید بزنیش یعنی اون عروس عنترت ایتقد ارزش داره اصن حالا ک اینجوری شوهره من از فرق سر عروست ر ی د تا پاشنه پاش خجالت نکشیدی بخاطر یه سگ گرفتی زنی ک چند ساله باهت داره زندگی میکنه زدی مادرشوهر هیجی نمیگف از پدرشوهرم خیلی میترسه از همون روز روانم بهم ریخته تمرکز ندارم همش دارم تو فکرم باهاشون دعوا میکنم جاریم برای اینکه حرص منو دربیاره یکسره عکس میزاره این ور اونوره من دارم بخاطر اون عنتر چقد اعصاب خوردی میکشم اون... منم گرفتم پیچ خودشو شوهرشو بچشو انفالو کردم حالا موندم چجوری باهاشون برخورد کنم خیلی روان بهم ریختس این چیزایی ک تعریف کردم یک درصد چیزایی ک پدرشوهرم بهم گفتس نمیشه همشو بگم چجوری باهاشون برخورد کنم شرمنده زیاد شد
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
بنظرم نباید حرفی میزدی و وقتی گفتن نیا خونمون و فلان ...تو کلا باید بهت بر میخورد و میذاشتی ب موقعش حال زائو و شوهرشو رو میگرفتی😂مادرشوهرا کلا همینن دنبال بالا بردن خودشون و کوبیدن عروس هستن
مربی بدنسازیم 💪💪با اراده و پرقدرت تلاش کن برای رسیدن به هدفت.😉🙃
من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست ،کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند ارام،گل بگو گل بشنو،هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه دهد ،شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست.شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست.بر درش برگ گلی میکوبم..روی ان با قلم سبز بهار مینویسم ای یااار؛خانه ما اینجاست،تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست؟؟؟
♩بزن باران بهاران فصل خون است♩بزن باران که صحرا لاله گون است♩بزن باران که دین را دام کردند♩شکار خلق و صید خام کردند♩بزن باران خدا بازیچه ای شد ♩که با ان کسب ننگ و نام کردند♩بزن باران به نام هرچه خوبیست♩به زیر اوار گاه پایکوبیست♩مزار تشنه جو باران پر از سنگ♩بزن باران که وقت لایروبیست♩بزن باران بهاران فصل خون است♩بزن باران که صحرا لاله گون است♩