بعد از مدتهای طولانی دیشب رفتم خونه یکی از دوستام
که البته نمیدونستم شام میخاد درست کنه
بهپعد که رفتیم فهمیدم
خلاصه خونه ی این دوستم نزدیک خونه مامانمه تو یه خیابونن منو خواهرم باهم دعوت بودیم
به شوهرم گفتم میخوایم بریم خونه ی فلانی تو شب ۹ ۹،۵ بیا دنبالم بعد که فهمیدم شام درست کرده گفتم بهش که شب خونه مامانم میمونم چون صبح زود باید میرفتم سرکار
خونه ی ماهم دورتره تا محل کارم باخواهرمم همکاریم گفتم بهش صبح با خواهرم میرم سر کار
اونم یکم غر زد و بعد دیگه هیچی نگفت
در صورتی خودش یک ماهه پیش همین کارو کرد یکی از دوستاش از تهران اومده بود میخواستن برن باهم بیرون من خونه مامانم بودم بهش زنگ زدم بیاد دنبالم ولی گفت امشب بود فلانی اومده میخوایم باهم باشیم فردا میره