2733
2739
عنوان

دگزامتازونننن🔴🔴🔴🔴

8364 بازدید | 38 پست

مامانا بیاین سرگذشتمو بهتون بگم عبرت بگیرید

حدود ۱۰ سال پیش من بخاطر درد معده رفتم دکتر

دکتر برام آمپول دگزامتازون و رانیتیدین نوشت

اینو که تزریق کردن در عرض نیم ساعت من کللل شکمم کهیر زد

موند و فردا شد و من رفتم به دکتر داروخوته گفتم اینو اون گفتم یه بتامتازون ال آ بزنی خوب میشی حساسیت دادی

آقاااا من اینو زدمممم واییی چشمتون روز بد نبینه کهیر تو کل بدنم پخش شد

صورتم باد کرد

شدم شبیه شرک

ولی شرکِ قرمز

رفتیم اورژانس بیمارستان یه چند تا آمپول زدن اسفند ۹۰ بود

کمی بهتر شدم شب ساعت ۲ اینا بود

بعد شد روز سوم عید

من هی چشام‌میخاریدن شدید انگار که شن رفتن تو چشام رفته بودیم عید دیدنی

مادر شوهرم گفت مینا نخارون چشاتو بدتر میشیا 

پاشو برو با آب سرد بشور خوب میشی

هرکاری کردم داشت بدتر میشد

خلاصه پاشدیم رفتیم خونمون که شوهرم گفت بیا خونه صابخونه هم بریم عید دیدنی 

تازه ۱۰ دقیقه بود نشسته بودیم دیدم من نفسم داره بند میاد

خم شدم تو گوش شوهرم‌گفتم من دارم خفه میشم

یهو انگار شوهرمو برق گرفت از جاش بلند شد خدافاظی کرد هول هولکی رفتیم پایین منم هیچ حال که نداشتم آینه رو نگاه نکردم

دیدم نفسم داره میره شوهرم رفت ماشین پدر شوهرمو بگیره گفتم نرو من تنهایی میترسم جون بدم😭😭😭

خلاصه شوهرم با مادر شوهرم رسیدن

مادر شوهرم گفت بیا جلو بشین گفتم مامان من دارم میمیرم میترسم پسرت ببینه بترسه ماشینو چپ کنه


پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاثه رسیدیم‌بیمارستان ولی منننن نیمه هوشیار بودم

بدنم حسش رفته بود

نیمه جون بودم

کشیک همون خانم دکتری بود که چند شب پیش اومده بودیم

شوهرمو نتونست بغلم کنه چون سنگین شده بودم منو رو پاهام رو زمین میکشید

بعدنا زانوهام که درد میکرد شوهرم تعریف کرد که اینطوری شده

انقدرم هول بوده نذاشته منو رو صندلی چرخ دار

من هیچ کدکم از اینا رو یادم نمیاد فقط برام تعریف کردن

خلاصه مریضا دیدن یه جنازه میارن رفتن کنار منو بردن داخل که دکتره گفته پس چی شده انقددد باد کرده بدم که نتونسته رگمو پیدا کنه فشارمو بگیره

پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤
2728

هیچی دیگه باز شوهرم اومده منو کشون کشون ببره اورژانس بستری کنن نگهبانه احازه خواسته زیر بغلمو گرفتن گذاشتن رو تخت بردنم داخل

من دچار شوک آنافیلاکسی شده بودم بخاطر تزریق کورتون

از بس کورتون شده نقل و نبات

منو بستری کردن هر آزمایشی بگید گرفتن 

من نمیتونستم نفس بکشم از بینیم اکسیژن وصل کردن

کبود شده بوده همه جام

پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤

ناخونام صورتم کبود و قرمز بوده

ثورتم گوشام چشام انقد باد کرده بوده که از چشام مایع تدافعی میزده بیرون عین چرک

دکتر گفته بوده به پوستش دست نزنید از بس باد کرده پاره بشه خونریزی میکنه

خلاصه منو اون شب نجات دادن

اون شب تو حالت نیمه هوشیاری من از درد استخوون که نمیدونم چی بوده داد میزدم پوستمو میخاروندمممم شدیددد

دستامو بسته بودن که پوستم جر نخوره خطرناکه

اتقد حالم بد بوده مادر شوهرم گریه میکرده به شوهرم‌میگفته به مامانش اینا بزنگیم بیان خدای‌نکرده چیزی بشه نمیبیننش😭😭😭

پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤
2740

خلاصه اون شب نجاتم دادن و موند

۱هفته دیگه ما رفتیم خونه مادرم شوهره خودمون

اونجا دیدم کم کم علائم دارن میان

فکرشو بکنید به خانوادمم هیچی نگفتیم که نگران نشن

مامانمو صدا زدم آروم آروم بهش گفتم که من یه کوچولو حساسیت دادم میای با من و همسرم بریم بیمارستان یه آمپول بزنیم

گفت باشه.تو راه آروممم بهش گفتم چی شده که یهو دوباره اونوطری شدم‌نترسه

پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤

بیمارستان رسیدیم به دکتره گفتم آقای دکتر ما تا یه ربع دیگه شوک آنافیلاکسی بهم دست میده خندید گفت نه باباااا ماجرارو که گفتم پاشد گفت فقط بدو دنبالم

رفتیم بستریم کردن تا دراز کشیدم دوباره تتفسم قطع شد دوباره اکسیژن

با این تفاوت که این سری هوشیاری داشتم

دادددد میزدممممم از درد استخوون انقد عربده میکشیدممم کل اورژانسو گذاشته بودم رو سرم

درد داشت استخوونامو لهههه میکرد

۴ ساعتتتت جیغ زدم تا شوهرم رضایت دادیه امپولی از خانواده مورفین بهم‌تزریق کردن

مامانم گریه میکرد

همسرم گریه میکرد

میگفت تورووو خدا یه آمپول هوا بزنید مرگ بهترهههه از این زجر😭😭😭


پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤

دکتره گفته بود به مامانم دخترتون معتاد نیس؟؟؟😐😐😐مامانم گفته بود نه بخداااا

بعد گفته بود حتی تست سرطان خون ببریدش...

خلاصه آمپولو زد و گفت نیم ساعت بعد با آرامش از تخت پیادش کنید ببرید ما دیگه کاری از دستمون برنمیاد

آقا شد نیم ساعت مامانم و همسرم‌گفتن بیا بریم ان شاالله میریم پیش یه فوق تخصص ببینیم چی میشه

من نشستم لبه تخت گفتم حالم بدهههه هااا

مامانم اینا گفتن مال ضعفه بیا خوب میشی

من پام به زمین نرسیدددد

پسرم ماه 🌛شب تارم دخترم ستاره ⭐ درخشانم.خدایا ممنون🤲 بخاطر دسته گل هایی 🌹🌹که به امانت سپردی دستم.امیررضا و بارانم دوستتون دارم❤❤❤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز