سلام . هشت ساله ازدواج کردم و یه پسر دارم امروز رفته تو 11 ماه . با خانواده شوهرم رابطه نداریم . در حد حفظ آبرو . مادرشوهرم یه بی سواد دروغ گویی حقه باز . یه خواهرشوهر دارم . از من4 سال کوچکیتره . خرداد عقد کرد . پدرشوهرم فوت کرده . مادرشوهرم چند سال اول زندگیم ، زندگیموونو جهنم کرده بود شوهرم خیلی تحت تاثیرش بود تا جایی که من مجبور شدم 1 سال خانوده ام رو نبینم با اینکه هردومون تهران بودیم . 3 بار کارم به طلاق کشید . به خانواده و خودم فحش میداد . تا اینکه طی یه عملیات انتهاری که پدرم باعثش بود کم کم اوضاع خوب شد . مخصوصا بعد از زمانی که شوهرم فهمید دایی با همدستی مادرشوهرم پولشو خوردن . یکم روابط تیره شده و کم رنگ و رفت آمد ما رسید به دو سه ماه یه بار تا بارداری من که اصلا مادرشوهرم نیومد ، سرسیسمونی نداد ، کادو نداد ، بهم سرنزد ، روز تولد پسرم دستبند بیمارستانشو دزدید و با یه همکاری با خواهر و دخترش جادو جنبل کردن و تحویل ما دادن و ما فهمیدیم وکلا شوهرم رابطشونو باهاش کات کرد . تا خرداد امسال که خواستگار اومد و با کلی تلفن و وساطت پدرم شوهرم رفت و منم همراهیش کردم دیگه یکم روابط خوب شد و اینا پسرمو دیدن اما اخلاقا عوض نشد همون دروغها و فیلم بازی کردن ها ادامه داره . منم قبل از ارتباط با مادرشوهرم اتمام حجت کرده بودم که اگه دوباره این کارا ادامه پیدا کنه من دیگه نیستم که دیدم نه مثل اینکه دوباره همه چیز از اول شروع شده .
حالا دوشنبه شب می خواد خانواده دامادشو پاگشا کنه ولی ما نمیریم . میدوونم که خیلی زشت میشه ، جلو خانواده دامادش خیلی آبروش میره ، چون همین یه پسرو داره اینم بگم آخرین باری که خونشون بودیم تیرماه بود که دخترش عقد محضری کرد و ناهار رفتیم خونشون از اون به بعد فقط تو ختم و یه سری جاها دیدمش که خیلی رفتار زشتی با من و خانواده ام داشت . با اینکه میدونم بد میشه و خیلی ضایع است اما نمیرمممممم و میدونم که زنگ میزنه و گله میکنه می خوام واقعیتو بهش بگممم .
ببخشید طولانی شد .