سلام من عروس دوم هستم جاریم سی و خورده ای سالشه من هجده سالمه وقتی ازدواج کردم ۱۴سالم بود خیلی هم ساده بودم همه میگن ک خیلی از جاریم سرترم اینو بچه دوساله هم میفهمه معتاد هم هست هم خودش هم شوهرش سه تا بچه داره من از اولی ک ازدواج کردم اصلااااا باهاش کاری نداشتم رفتو امدی نداشتم ولی میشنیدم که پشت سرم چه حرفا میزنه موقع عروسیم الکی گفت ک من حاملم ی بار با شوهرم دعوا کردم همه جا گفته بود که این دوس پسر داره شوهرشم دیده دعواشون شده یا گفته بودتوجشن عقدمون دوسدختر قبلی شوهرمن ینی اومده با من دعوا کرده که اصلا من دوس دختر قبلی شوهرمو ندیدم😐از راه میرسه با تک تک برادرشوهرام دست میده حتی باشوهرمنم دست میدادمنم دیدم نه دیگه داره از ساکت بودن من سواستفاده میکنه هم باشوهرم صحبت کردم هم ب اون فهموندم که خوشم نمیاد دست بدی شوهرم محلش نمیداد ولی باز اون میومدباهاش دست میداد تا شوهرم مجبور شد کلا توروش نگاه نکنه ومحلش نده حالا اینا به کنار دلیل اینهمه دروغ گفتنش چیهچرا نمیتونه انققد پشت من زر نزنع ابرویع منو الکی ب باد میده چنتا کصخام مثه خودش باور بکنن هم به جرم دزدی گرفتنش هم بهجرم ساقی مواد هم دوس پسر داره هم کلا وله ی چیزی هم بهش بگی میزنه ب غربت بازی و دادو بیداد من موندم چجوری اینو خانواده شوهرم تحمل میکنن