حالا اونا بماند
اتفاقی توی این دوسه روز اخیر افتاد واقعا موندم اینهمه فداکاری که من کردم برای زندگی وشوهر وبچه ارزش داشت!از نرفتن دنبال درس از کار از همه چی..
پسرم جز گروه رباتیک هس داشت کارای یه ربات رامیکرد ومنم سرگرم کارام ونهار بودم دیروز
براش شیر کاکائو بردم گذاشتم کنارش پسر کوچیکم خواب بود اومد توی هال حواسش نبود خورده به لیوان این ریخت روی چیاش وگویا خراب شد
یهو همچین بچه را هول داد وداد زد که بند دلم پاره شدواونم گریه شدیدمیکرد
دادمیزدلعنت بهت کوری!!
اون بقیه همچین ترسیده بودن
منم گفتم چیزی نیس مامان بذار بابات میادخونه کمک میکنه درست میشه
داد میزد چی درست میشه رفتم جلو کمکش کنم قرمزشده بودازعصبانیت داد زد گفت نمیخاد کاری کنی
اونموقع که باید کاری میکردی هیچ کاری نکردی
گفتم منظورت چیه
گفت به جای اینکه بقول همه فقط بچه بیاری یکی دوتا میاوردی تا حواست بیشتر باشه
گفتم مگه چی برای شماها کم گذاشتم ازمادری
گفت همینکه توی این دوره زمانه ۴تابچه داری زشت نیس؟همینکه روم نمیشه توی مدرسه بگم ۴ تا بچه ایم روم نمیشه بگم ۱۴ سال از خواهربرادرم بزرگترم
بدم میاد توی فرم وسوال مشاوران مدرسه بگم سال تولد تو و بابا مو
همیشه بدم میومد میومدی مدرسه میگفتن مامانته واقعا؟
خیلی ضایع هس توهنوز جوونی بابا جاافتاده هس ولی بچه کوچیک داره
اصن چرا زن یکی شدی که ازت اینهمه بزرگتر بود
چرا فکرت باز نبود درس بخونی پیشرفت کنی بعد ازدواج بایکی که مناسبت باشه
دنیا دور سرم میچرخید بااین حرفها
من قبلا جریان زندگیمو گذاشتم ومیدونن یه عده چقدر اذیت شدم
سکوت کردم وفقط اشکام میریخت
این جمله اش آخر کار گفت کاش هدفت از زندگی ازدواج بامردسن بالایی که وضعش خوب باشه نبود کاش لااقل بابا عاقلتر بود فقط جذب ظاهرنبود
تو اونموقع همسن الان من بودی بدم میاد فک میکنم فکرت انقدرپایین بوده
منم رفتم جلوش محکم هولش دادم بابغض وگریه گفتم خفه شو و خجالت بکش
فقط همینو
دیگه اونم رفت اتاقش
حالم خیلی خرابه شوهرمم شب اومد فهمید خبریه نگفتمش اگه بفهمه اینارو حتما دست روش بلندمیکنه
هی میگفت چته گریه کردی ؟گفتم نه
ولی پسرکوچیکم جریان را تاحدودی گفته
هرکاری کردنگفتمش وگفتم گیر دادم به کنکور ودرساش
یه زمانی فکرمیکردم تحسین میشم ولی بچه های این دوره..
چقدر حرف توی دلش بود شایدم حق داره..
امروز هم نگاشم نکردم وخودشم روش نمیشد انگار
نهارم نخورد
شوهرم رفت اتاقش هیچی نگفته بودبهش
الانم فقط پیام داد
مامان ببخشید خواهشا
خانمها ببخشید طولانی شد درد دلی گفتم سبک شم
حرفاش دور سرم میچرخه همش
گاهی یه انتخاب یه نسل رادرگیر میکنه