سلام دوستان من 33 سالم هست و 5 سال عروسی کردم یه بچه 3 ساله دارم مدتیه احساس میکنم دیگه شوهرمو دوست ندارم همه اش دارم قیافه اش رو با بقیه مقایسه میکنم خیلی مهربونه ولی اصلا ابراز علاقه بلد نیست تو رابطه جنسیم سرد هست و نمیتونه من رو ارضا کنه در صورتی که من همیشه دوست داشتم شوهرم یه مرد هات و شوخ و شاد باشه بر عکس ایشون سرد و ساکت هستند و اصلا بلد نیست ابراز علاقه کنه چکار کنم دوست ندارم زندگیم بهم بریزه اصلا اهل جدا شدن و خیانت این حرفام نیستم.
این چه نوع محبت کردنه دیگه؟؟؟ نه کلامی بهم. میگه نه از نظر رابطه جنسی تامین فقط خوراک. و پوشاک که خونه بابامم بود مرض داشتم شوهر کردم؟؟؟ اصلا مردای سرد چرا میرن زن میگیرن یه بدبختی مثل من رو از اونی که بودم بدبخت تر میکنن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
امسال ده سال تموم میشه دو سال و خورده ای قبلش همهمو میخواستیم
تو. که فرصت آشنایی داشتی چرا همون. موقع تموش نکردی.. من بدبخت ازدواجم سنتی بود وقتی به خودم اومدم که خیلی دیر شده بود حتی شب عروسی هم. مشکل نعوذ دلشت با انگشت بکارت من رو بزور پاره کرد بعدم گفت استرس داشتم برای همین نعوذم کامل نمیشود بعدها فهمیدم بدون استفاده از اسپری و قرص اصلا نعوذی در کار نیست
امسال ده سال تموم میشه دو سال و خورده ای قبلش همهمو میخواستیم
هی خواهر چی بگم. کلاه گشادی تو ازدواج سرم رفت همسرم خیلی مهربونه مرد پاک و خوبیه ولی از نظر جنسی و عاطفی اصلا من رو ارضا نمیکنه به ظاهرشم که اصلا نمیرسه بر خلاف من که با وجود یه زایمان اندامم مثل ما نکنه گاهی وقتی تو اینه بخودم. نگاه میکنم عمیقن دلم برای خودم. میسوزه از حسی که دارم و باید سرکوبش کنم از زیبایی که میتونستم باهاش بهترین رابطه رو تجربه کنم با شوهرم ولی استفاده نشده موند.... و از سنم که داره بالا میره و هیچی از زندگی نفهمیدم
هی خواهر چی بگم. کلاه گشادی تو ازدواج سرم رفت همسرم خیلی مهربونه مرد پاک و خوبیه ولی از نظر جنسی و ع ...
منم خیلی فکر میکنم ۳۱سالم داره تموم میشه و من هیچی از زندگی نفهمیدم محبت ندیدم،اما دیگه برام مهم نیست مرد من همینه و نمیشه درستش کرد، دوتا بچه دارم تا الان خیلی جنگیدم اما از اینجا به بعد برای خاطر بچه هام زنده ام و زندگی میکنم،من مردم دیگه خیلی وقته مردم...
خودتو به بیخیالی بزن،ببین من خیلی غر میزنم البته چندوقته دارم رو خودم کار میکنم ،تو چی غر غر زیاد می ...
من اصلا غرغرو نیستم بر عکس خیلی شاد و شوخ هستم... البته گاهی جدیدن سر بچه داد میکشم ولی اصلا بجون شوهر غر نمیزنم... ولی من خیلی گناه دارم تو بچگی پدرمو از دست دادم و همیشه کمبود محبتش رو حس میکردم گفتم ازدواج میکنم جبران میشه ازدواج کردم بدتر شد عقده ای تر شدم..
خیلی سخته خودتو به بیخیالی بزنی بهرحال آدمم محبت میخوام به دلم. موند یبار بی هوا بقلم کنه لمسم. کنه بوسم. کنه بعضی شبا تا صبح اشک. میریزم ولی از طرفیم. میدونم فایده نداره مدلش همینه و هیچ راهی جز ادامه دادن با این وضع ندارم نمیخوام بگم خوشحال شدم. که توهم مشکل من رو نداری ولی حداقل فهمیدم تنها نیستم