من 18 سالمه
یکساله ازدواج کردم و یه ماه دیگ میرم خونه خودم
شوهرم خیلی مرد مومن و خوب و خوش رفتار و خوش اخلاقو تحصیل کرده ایی
اما انقد مشکل داشتیم تو دوران نامزدی
با هم ن ها با مشکلات اطراف
مثلا پدر من قبول نکرد کالا چوب بخره
همسر بخاطر من خرید،اما من برگشتم گفتم تخت نخر بابامو راضی میکنم میخره
یا مثلا الان ما ماشین نداریم ن پدر خودم ماشین میده بهمون ن پدر همسرم
هرجا بخایم بریم لنگیم یا نباید بریم یا سختع رفتنش
هیچکس پشتمون نیس
همه وسایلارو تو این گرونی همسر خودم خرید با اینکه وقتی اومد خواستگاری 3 میلیون پول بیشتر نداش
تو این یکسال تازه اوایل نامزدی کار مربوط بع رشتشو پیدا کرد رفت سرکار از 5 صب تا 7 غروب همه روزه تلاش کرد تا الان ک 30 میلیون پول داره و کل وسایل ها از جمله یخچال دوقلو،لباسشویی،فرش،گاز،اینع شمعدان،تلویزیون،حتی برای خودش موبایل شیامی نوت 8 خرید
همش با تلاش خودش
اما ادم بعضی وقتا کم میاره مثلا ما عروسی نمیخوایم بگیریم ولی میریم عکس میندازیم
ما تو این یکسال یع شب کنار هم نخوابیدیم
و اینکه
شوهرم منو ارضا نمیکنه
الان نگید وای نامزدی رابطه داری؟؟
من اینجوری راحت تر بودم؟اوکی؟
بخاطر اینه
ک الان حس میکنم مریض شدم
فشار عصبی دارم میزنه خون دماغ میشم،زود گریم در میاد،بعضی وقتا زل میزنم یه جا انقد فکر میکنم تا از سرم دود بلند میشه
همسرم میگه ببخشید اما باز همون اش و همون کاسه ول نمیکنه بره وقتی ارضا میشه ها ن
وایمیسه با پشیمونی نگا میکنه و شرمنده اس هعی میگه میرم دکتر اما روش نمیشه یک و دو اینکه همش داره پول جمع میکنخ واس ماشین ک منو مسافرت ببره
اما دارم انگار روانی میشم
مثلا دیگ برام مهم نیس تو دعوا یا بحث جوابشو بدو میگم حق با توعه و حرف بعدیت درسته
اینجوریم
بیاین دلداریم بدین یکم