هرکی خاستگاری برای خاهرم یامن میومددزدکی ازپنجره نگاه میکردیم چون مسیرازدروازه مون تادرمون طولانی بود میتونستیم کلی دیدبزنیم خاستگارم راضی نبوددیدیم هی صداش کردن توحیاط نیومدبعدمادرشوداداشش کشون کشون اوردنش توحیاط😆دوباره دم رفتن نمیرفت کشون کشون بردنش😂
من از اینایی ک وقتی ردشون میکنی میان میگن سنت داره میره بالا و غیره خیلی بدم میاد🙄😒خب لامصب اکر میخواستم ب هر عنچوچکی رضایت بدم الان مامان بزرگ بودم😒
خودم ی دفعه قبلا توی دانشگاه روی ی پسری کراش داشتم بعد ی روز داشتم باهاش صخبت میکردم یکی از منشی های بخش اداری جلوی اون ازم خواستگاری کرد😬خیلی کیف داد😂
آره واقعا منم خواستگار بی شخصیت مثل این خواستگار تو داشتم فکرکن نزدیک ساعت ۱ شب مادر زنگ گفت فردا ظهر میام خداستگاری مامانم گفت باباش خوابه گفت برو بیدارش کن🙄
بعد گفت ظهر میام چون توی لیست چندتا دختر دارم فردا باید بدم ببینمشون😶 یعنی میخواستم همونجا تلفنمو از سیم بکشم
الان به مامانم گفت ببین تو اینستا پسرا از تیپ و ظاهرم خوششون میاد ولی سنتی مادر و خواهرها خیلی سختگیرن پسر نمیارن . مامانم الان فهمید حرف من درسته در این مورد
از اینایی ک موقع خواستگاری وزن میپرسن هم خیلی بدم میاد😒🙄خب چشماتو باز کن ببین طرف چطوریه،مگه میخوای کوشت کیلویی بخری ک وزنش برات مهمه؟!😏
منم ی خاستگار داشتم مامانش هی ازش تعریف میکرد پسرم چارشونس خلاصه هرکولی بد واس خودش
من پنجم ابتدایی بودم چون هیکلم درشت بود خواستگار داشتم شهر ما هم شهر کوچیکی بود حرف ۱۹سال پیشه😀خواستگارم مزدا۳ داشت اون زمان دیگه ماشین فوق لاکچری تو شهر ما پژو بود طرف کبابی داشت تو تهران،بابا ومامانمم شاغلن هر دو بابام عصبی شد رد کرد چقد ناراحت شدم مخصوصا که داداشو آبجیم تحریکم میکردن که میرفتی تهران خوشبخت میشدی ماشین گرون سوار میشدی داداشم میگفت منم باهات میام تهران ماشینتونو میدین منم برونم خلاصه اینکه چقد از بابام بدم میومد میگفتم نزاشت خوشبخت بشم🤣🤣🤣میخوام بگم وای به حرف اون پدرو مادری که به حرف بچه برا ازدواج گوش بدنو با آینده اش بازی کنن بچه ای که به خاطر ماشین ازدواج کنه درک درستی از زندگی نخواهد داشت
