شوهرم با موتور رفته بود زیر تریلی معجزه شده بود که زنده مونده بود
میگفت فقط تو اون حالم میگفتم زنم میمونه خدا بهم رحم کن
میگفت همینجور که زیرش پرت شدم یه لحظه دیدم یه چیزی مثل میخ زیرش گفت سرمو اوردم پایین تا رد شه میگفت خیلی حس بدی داشتم حس میکردم الان سرم جر میخوره