کلاس پنجم ک بودم وسطای سال بود ک دیگه همکلاسیم نیومد مدرسه وقتی از دوست صمیمیش پرسیدیم گفتیم فرشته چرا مدرسه نمیاد مدرسه دیگه گفت ک فرشته عقد کرده کرد
همه ی بچه های کلاس اینجوری شدن😲😲😲
منم تا کلاس شیشم بیشتر توی اون مدرسه نبودم و رفتم یک مدرسه ی دیگه😊 از اون موقع تا حالا دیگه بیشتر از همکلاسیامو ندیدم تاااا امروز توی راه دوست صمیمی اون دختره رو دیدم وایسادم احوال پرسی و بهش گفتم چ خبر از فرشته عروسی کرد😐گفت اره بابا تازه بچه ی سومش رو حاملست😐گفتمش جدیییی 😲گفت بخدا گفتم مگه هنوزم باهاش در ارتباط هستی گفت اره باهاش رفتو امد میکنم😐
همکلاسیام بچه هاشونم ب دنیا اومدن اونوقت دقدقه ی من هنوز اینه ک وقتی یک خوراکی میخرم کجا قایم کنم تا کسی اونو نخوره😞🤦♀️