سفره صبحانه براش پهن کردم هرچی بش گفتم بیا سر سفره گناه داره پهن باشه
رو خودش نزاشتو رفت تو گوشیش
بعد کلی وقت رفت خورد منم داشتم ظرف میشستم
اومد پیله کرد که سفره رو جمع کن گناه داره گفتم میبینی دارم ظرف میشورم بعد جمع میکنم
((دیشب بعد ازشام رفتم خونه بابام اینا ظرفا رو نشسته بودم))گفت کارات اول میکردی بعد میرفتی ولویی
گفتم مردم کف اشپزخونشونم میشه پر ظرف طوری نیست حالا بخاطر این دو تاتیکه
گفت ما چکار مردم داریم
بعد زد زیر ظرفا ریخت کف اشپزخونه
سر زودپزم شکست
گفتم فقط این سر زودپزه ۱ونیم پولش بود رفت هرچی رو سر اوپن بود هم رخت پایین
قهوه سازمم شکوند
امروزم خونه باباش اینا دعوت بودیم ز زد مامانش گفت نمیتونیم بیایم
حالا هم عین پررو ها گفت پاشو ناهار درست کن