چن وقتیه که مامانم همه چیو ازم پنهون میکرد .مثل قدیما نیست کلا .فقط زمانی که مشکلاتشو میخوادبگه زنگ میزنه اونقد میگه میگه منم گوش میدم ولی خوشیاش خریداش پنهونه .اونروز رفتم خونشون اونقد دعواکرد جلومن تیکه به بابام مینداخت فحش میدادبعد دوماه رفتم همش دردوبه دیوار میزد خیلی ناراحت شدم گفتم اومدم خونتون دیگه اینقد بامن دعوانکنید گفتم باشه میرم گفت پاشوبرو گورتوگم کن .خیرسرم تک دخترم پاشدم رفتم بابام اومدبرسونم مامانم اومدبچه هارو برد از توماشین توخونه گفت بیا ادادرنیار رفتم با اخم وتخم یه بشقاب غذا گذاشت جلومون .عصری هم رفت بیرون منم اومدم خونه .دیگه من زنگ نزدم اونم اصلا زنگ نزده .راستش خیلی شکستم دلم نمیخوادچندوقتیه زنگ بزنم وآفتابی بشم اونورا😔