دوستش خواستگارم بود
من همش فک میکنم ننش یا اقوام منو میبینن و به پسره میگن و پسره میاد منو می بینه و عاشقم میشه و میاد خواستگاری و من عاشقش میشم و شرط می زارم و آزمایش میدیم و بله میدم و عقد میکنیم و عروسی میکنیم و بچه دار میشیم و...😐
نامزدیم
همسایه بودیم
6 سال پیش برف باریده بود در اومده بودم بیرون با برفا بازی میکردم.مثل اینکه اقایی قبلش داشته درس میخونده و در اومده هوا خوری که چشمش به من افتاده
3 سال تمام از اون اصرار و از من انکااار که موند سه سال پیش دلم رضا داد....
یه گروهی بود پر دختر و پسر
این بین مردا همش طرف زنها بود.وهمش میگف زنها لطیفن .زنها افریده خدا.زنها فرشته هستن.همش از زن و دختر تعریف میکرد و خیلی با ادب رفتار میکرد .خیلی دوست داشتم باهاش اشنا شم ک یهو اومد تو خصوصی بهم پیام داد.با بقیه پسرام اشناشدم ولی اونا زن داشتن ردشون کردم.ای مجرد بود بعد دیگه باعث شد اشنا شیم بریم بیرون و وابسته و عاشق و از رفتارش خوشم اومد واخلاقش و ....ازدواج
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
