چیزی ازش نمونده بود فقط پوست واستخون ودرد بود ودردروی بینیش زخم شده بودجیگرم آتیشه بغض داره خفم میکنه فقط اشاره میکرد به. سینه اش میگفت درد درد درد
دستگاه ونتیلاتور بابامو مثل یه بچه دوساله بی رمق ومظلوم کرده بااشاره بهم گفت دوروز دیگه اینو درمیارن دکترش گفت هرروز بهش امید میدیم دوروز دیگه درمیاریم دارم میمیرم ازغصه انقدرزر شیدنشو دیدم گفتم خدایا یا نجاتش بده یاراحتش کن امروز به بچه هام قول دادم گریه نکنم دارم خفه میشم خدابه دادم برس