خیالات بچگیاتون😀

من همیشه فک میکردم مادرم نامادریمه اما نمیخوان بهم بگن..تو مدرسه ب همه میگفتم کوچولو بودم مامانم مرد این زن بابامه..آخه چند بار ک کتکم زد تو کتم نرفت ک مادرمه گفتم آخه مادرا ک بچشونو دوس دارن..پدرم قبلا یه زن دیگه داشت ۱۵ سال ازش بزرگتر بود پیرشده بود فوت کرده بود فک میکردم اون مادرم بود .. پدرم خیلی زن اولشو دوست داشت خدا رحمتش کنه🙏پدرم اندازه بابای مامانم بود خیلی ازش بزرگتر بود وقتی باهم ازدواج کردن..یه مدت پیش همکلاسی دوران دبستانم دختر داییمو دیده بود بهش گفته بود فلانیو میشناسی  طفلی مامانش مرده بود اونم گف آره دختر عممه اما عمم زنده س میگه دختره شوکه بود فک کن غیر بومی بود بخاطر اینکه مامانم مرده بود باهام دوست شده بود با کسی دوست نمیشد زیاد..الان چ فکری در موردم میکنه 😢

خخخخخخ منم از دیشب تا حالا فهمیدم نه همه دیوووونن تنها نیستم 😂😁

۲۱ سالمه اره نامزدم

 برعکس خیالام اسمش محمد نشد 😄

😂😂😂😂

من یادمه دستشویی که میرفتیم میگفتن نگاه نکن کور میشیا..چراغ یخچال رو همیشه تگاه میکردم کی خاموشش میکنه 😐...از امام زمان میترسیدم میگفتم تا من زندم نیان منو میکشه با شمشیر بزرگش😐...همیشه دلم میخواس تلویزیونو بشکونم ادم کوچولوها بریزن بیرون. خداروشکر نکردم اینکارو😞...

چقد بچگیامون قشنگ و ساده بود 😍 چه زود بزرگ شدیم ...دنیای بچه ها خیلی قشنگ و خاصه 

آهان باز یادم اومد میگفتن اگه مورچه رو بکشی اوندنیا بهت خرما میدن میگن باهاش هجونقد مورچه درست کن و زندشون کن برن 😐 همیشه به خدا میگفتم من زودتر از مامان بابام بمیرم از عمر من کم کن بده اونا و اینکه مامان بابام هیچوقت پیر نشن موهاشون سفیدنشه همیشه جوون بمونن تو ذهنم من پیر بودم ولی مامان بابام جوون 😍 ساعت برنارد که نگم براتون عاشقشششششش بودم از این ساعت جیبیا از. کربلا مامان بزرگم اورده بودن هی دکمه شومیزدم خبری نمیشد 😞یادش بخیر ....نمیدونم فازم چی بود ولی همیشهدوست داشتم 20 سالم باشه هی روزگار 20 سالگیمم گذشت و شد 26 سال 

فک میکردم ادما دوتا اسم دارن یکی واسه بچگیشون یکی بزرگ شدن هی از مامانم میپرسیدم بچه بودی اسمت چیبود

من بچه بودم میرفتم توخلوت زیرپامم ی چیزی میزاشتم یکم بالاترباشم هی خداصدامیکردم باهام حرف بزنه اخه میگفتن میشه باهاش حرف زدفقطنمیتونی ببینیش بعدفک میکردم باتلفن باهش حرف بزنم باخودم میگفتم شمارشوازکجابیارم

سالهاتوخیالم ارزوی داشتن شماره تلفن خداروداشتم

ای جان چ بانمکی😁

🙈🙈💗💗

همیشه فکر میکردم وقتی ۱۸ ساله شدم یهو میخوایم پولدار بشیم من دکتر بشم ماشین داشته باشم.چ خونه ای تصور میکردم....الان یکی ازنزدیکام دقیقا به همه ی غانتزی هام رسیده و من حسرت میخورم😩😩

من فکر میکردم اگه یه مرد خانمشو از لب ببوسه بچه دار میشن😂😂😂😂

من همیشه فک میکردم ادم کوچولوها وجود دارن.باهاشون حرف میزدم میگفتم کاریتون ندارم بیاید بیرون.میخوام ببینمتون.من دوستتون دارم و...

و گاهی زمین رو میکندم که شاید اونجاباشن.