2733
2734

من خودم با شوهرم دوست بودم داداشم خیلی حساس بود ایقد چشم سفید بودم ک نگو وقتی ساعت 2 شب میخابیدن ی بالشت میزاشتم زیر پتو مث ی آدم میشد میرفتم بیرون اون میومد دنبالم ساعت 4 برمیگشتم  یبار ک برگشتم در بسته شده بود و این چنین شد من لو رفتم   خخخ الان به کارام فک میکنم میترسم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738

اینهمه دل و جرئتو از کجا میارین واقعا.تیره کمرم میلرزه

آموزش خصوصی عربی در هر مقطع تحصیلی طلبه سطح۲ حوزه هستم با۴سال سابقه تدریس.آدرس ایتا arabiomidi   اگر تو دینی و منطق یا فلسفه سوالی دارین در حد توان درخدمتم.
واااای😐😐😐چیشد بعدش

هیچی خاستم برگردم برم باز پیش اون زنگ زدم گفتم در بسته شده گفت مامانت اذان بیدار میشه باز بد میشه وایستادم اذان شد زنگ زدم مامانم گفتم رفتم برم مسجد تازه اذان شده بود در خونه بودم نمازم نمیخوندم فازم چی بود این حرف زدم خدا داند دیگ مامانم دعوا من میرم داداشت بیدار میکنم کجا بودی هان الان اذان شده رفتی مسجد چیکار چرا برگشتی پس منم التماس گریه قسم رفتم مسجد دیدم در بستس اومدم گفت راستشو بگو نمیگم گفتم اومدم بیرون دم در یکیو ببینم بسته شد ایفد کتک خوردم 

مادوست بودیم رفته بودیم باغای اطراف شهر موقع برگشت پلیس جلومونو گرفت وایییی منم چادری بودم وخانوادمم خیل حساسسسسسس کلی التماس کردیم نگن به من میگفت این پسره میخواد گولت بزنه باهات ازدواج نمیکنه الان دوتا پسرداریم شوهرم میگه ببرم بچه هارو بکوبم تو سرش!!!!!!!  

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز