2733
2739
عنوان

داستان ترسناک واقعی 🥺😱

| مشاهده متن کامل بحث + 4329 بازدید | 204 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
منم اعتقاد نداشتم تا دیدم😭

وای من شنیدم از ترس دارم میمیرم  

واقعا کجا دیدی چ جوری 

ضربان قلبمه . مرحم دردمه . فقط خودی .فقط خودی. فرشته مرگمه. تمام تار وپودمه بود ونبودمه فقط خودی فقط خودی( عاشق آهنگشم😁)          گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم که مرگ در آن رخ میدهد....     هم آرایش میکنید 😁 هم عمل کردین 😁 هم کامپوزیت و لمینت 😄  همم با اسنپ چت عکس میندازین 🙄😳 مگه چقد زشتین🤔   وقتی عکس یهویی تو فرستادی بدون آرایش میفهمیم چقد خوشگلین  با آرایش که سیب زمینی ام خوشگله😁😂
وسایلمونو برمیداره گاهی وقتام صداش میاد نصف شب

وقتی کامل حسش کردی ازش یه چیزی بخواه میده بهت

ما معمایی هستیم که حل نخواهد شد ✨                                      دنیا به زن های مقاوم نیاز دارد (:                                            
2738
همین الان ازتوتاپیک جن اومدم بیرون دوباره اینجا😭😭😂

همون تاپیکه که راجع به بردار و پسر خالش بود که پسر خالش سرباز بود مرده بود ؟

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

دره خونه مامان بزرگم قفل میزنن ک قفل سازم نمیتونه باز کنه یهو محکم باز میشه 

ضربان قلبمه . مرحم دردمه . فقط خودی .فقط خودی. فرشته مرگمه. تمام تار وپودمه بود ونبودمه فقط خودی فقط خودی( عاشق آهنگشم😁)          گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم که مرگ در آن رخ میدهد....     هم آرایش میکنید 😁 هم عمل کردین 😁 هم کامپوزیت و لمینت 😄  همم با اسنپ چت عکس میندازین 🙄😳 مگه چقد زشتین🤔   وقتی عکس یهویی تو فرستادی بدون آرایش میفهمیم چقد خوشگلین  با آرایش که سیب زمینی ام خوشگله😁😂
کجا

خونه پدر شوهر

👇❤دو تا بچه بودن توی شکم مادر.اولی  میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که میتونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی.مثل دنياي امروز ما و خدايي كه همين نزديكيست😍...........
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز