یک وقت هایی دلم میخواهد دست خودم را بگیرم...
بکشانم گوشه ای...
به اتاقی ببرم...
تمام درهارا قفل کنم
چشم هایم را در چشمهایش بیندازم و بگویم :
"من جان"!
کمی بنشین...
میخواهم شانه هایت را آرام آرام ماساژبدهم...
بگویم بنشین...
دنیادنیا حرف دارم برایت...
گوش هایت را تنها برای چند ساعت به دستانم بده تا به لبهایم اویزان کنم
و تو فقط بشنو....
دستم را ارام روی دست این "من" بگذارم و لب باز کنم و بگویم...
از همه چیز...
از عشق...
مهربانی...
ناراحتی...
خشم...
اخم کنم و او
قهر کند و مهربان نازش را بکشم..
مگر چه اشکالی دارد؟؟؟!
ادم گاهی باید ناز خودش را هم بکشد....
خودش را نوازش کند...
ببوسد...
میان ایینه ی چوبی اتاق چشمکی برای خودش بزند
و شیطنت وار بگوید..
امروز عجیب زیبا شده ای...
آرام شده ای...
دوستت دارم..!:)
یک وقت هایی لازم است...
باورکنید لازم می شود
که خودمان را زیر بغل بزنیم و در تنهایی کنار یکدیگر بنشینیم و فکر کنیم...
گوش خودمان را بپیچانیم..
خط و نشان بکشیم...
اشک بریزیم...
خدا را شاهد بیاوریم..
که خوب میشویم... آدم می شویم... بنده میشویم...
فرقی نمیکند کجا، چگونه یا از چه نژادی..!!
آدم گاهی باید با خودش خلوت کند...
خودش را بسازد...
عشق بورزد به تصویر چشمک زن میان آیینه...
و احترام بگذارد به خواسته هایش...
#اگر به خودتان احترام گذاشتید مطمئن باشید دیگران هم برایتان احترام قائل میشوند...
# خودمان را بشناسیم... حتی اگر شود اندازه ی سر سوزنی...
#به هیچ جای دنیا بر نمیخورد... اگر خودتان را بغل کنید.. به شانه اتان بزنید و بگویید...
"آهای خودم جان! 😊
میدانستی چقدر دوستت دارم؟؟!
هان..! 🍁🍂🍁