من خونه مادرشوهرم تو یکی از اتاقاش زندگی میکنم ّ
و ب دلایل گرانی خونه تا ی سال بعید میدونم بتونیم پاشیم شوهرم خیلی سعی و تلاش میکنه
من حاملم سه ماهه 18سالمه
همیشه شام و ناهار گردن من و تمیز کردن خونه هم همینطور تا قبل قرمز شدن شهرمون تا 4ماه پیش مادرشوهرم و دختر 17سالش هروز میرفتن باشگاه بخدا من ناهار میپختم خونه رم تمیز میکردم تا بیان عنترا
الان سه ماهه کار زیاد میکنم لکه بینی دارم دکترم گفت باید استراحت کنی واس همون در حدی کار میکنم ک جایی رو خودم کثیف کردم و تمیز میکنم و غذا رو میپزم
مادرشوهرم لج کرده باهام منو مبیبنه شروع ب فش دادن میکنه معلوم نیس کی ها .
من دو روز خونه مامانمینا بودم امروز تازه اومدم وختی سلام دادم جواب نداد گفتم ناهار چی میپزی گفت یتیمچه . بعدش من رفتم مواد قیمه رو دراوردم درست کنم خدای من شروع کرد بر زدن
چرا سینی و لیوانا کثیفه
چرا خونه من پر از روغنه
چرا همه وسایل روغنیه
تودم پا هام درد نمیکرد پامیشدم تمیز میکردم میشستم مگ میذاشتم اینجوری گوه بازی شه . 😑😑😑😑😑خلاصه ک خودشو جر میداد
بعد من گفتم (ب عنتر خانم میگم زندایی)گفتم زندایی جان اینقد غر نزن حالت بد میشه ها همچین برگشت سمتما بعدم ی اخم کرد و گفت من الان بر زدم و خخخ اره دیگ نمیفهمی ک منم گفتم بزار فلانی بیاد بگم گازمو راه بندازه من از اینجا پاشم ابعدم من طبق معمول بغض کردم اومدم اتاق خودم ولی باز هردفعه رفتم اینجوری کرد ّ
شوهرمم کلا رفته قزوین برای کارای اداری ماشینمون . شب میاد بنظرتون چجوری مخش کنم جدا بشیم حداقل گازمونو راه بندازه . همش میگ ن اتاق کوچیکه دردسر میشه ولی من دیگ کوتا نمیام بریدم بخدا