عکس از شام با کلاسم،😌پست اول صفحه 2

آرنیکاشیطون

مدیر

عضویت: 1399/06/16

تعداد پست: 445

1399/06/30

03:19

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

1375razi

عضویت: 1399/06/01

تعداد پست: 769

الان شام خوردی؟؟

به امید فردایی شاد بازندگی بهتر❤

1399/06/30

03:23

0 نفر لایک کرده اند ...

موهیتا

عضویت: 1398/04/26

تعداد پست: 18045

خوبه

مثل دونات شکلاتی یا نوتلا با نون دیگه😋

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

1399/06/30

03:24

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

1375razi

عضویت: 1399/06/01

تعداد پست: 769

خانما یک سوال شما ها الان چرا بیدارین؟؟؟

به امید فردایی شاد بازندگی بهتر❤

1399/06/30

03:24

1 نفر لایک کرده اند ...

موهیتا

عضویت: 1398/04/26

تعداد پست: 18045

منم با شکلات کاکائوی میخورم انگار شکلات صبحانست😂

حکایت امضات عالیه😝🤣 وزیر جَلَب

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

1399/06/30

03:26

1 نفر لایک کرده اند ...

aaftabgardoon

عضویت: 1399/05/08

تعداد پست: 814

شاکالات با نان ، چا لاکچاری😂

1399/06/30

03:27

0 نفر لایک کرده اند ...

73faezeh77

عضویت: 1399/05/13

تعداد پست: 17571

خانما یک سوال شما ها الان چرا بیدارین؟؟؟

گرسنمه

1399/06/30

03:27

0 نفر لایک کرده اند ...

موهیتا

عضویت: 1398/04/26

تعداد پست: 18045

خانما یک سوال شما ها الان چرا بیدارین؟؟؟

چرا میپرسی جیگر؟

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***

1399/06/30

03:27

0 نفر لایک کرده اند ...

mahboooobeh5

عضویت: 1398/12/20

تعداد پست: 16131

حکایت امضات عالیه😝🤣 وزیر جَلَب

😁

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

1399/06/30

03:27

1 نفر لایک کرده اند ...