ببین بالاخره باید استارت زد و رفت جلو. بله بیپول نبودیم. وامم گرفتیم. البته من مشکل دیگهای هم داشتم اونم این که شوهرم به هیچ وجه راضی به خونه خریدن نبود. یهو خودش افتاد دنبالش. ما قبل عید میخواستیم بخریم، دو تا مورد عالی دیدیم فروشندهها نیومدن پای قولنامه. بعد خورد به کرونا، بعدم گرونیا و... من فکر میکردم دیگه نمیشه یا حتی بشه هم باید بریم پایین شهر خونه تک خواب بخریم بدیم اجاره، خودمون جای دیگه بشینیم. اما یهو این خونه برامون جور شد. تو دیوار دیدم، قرار گذاشتیم اومدیم دیدیم و گفتیم میخوایم. اصلا هنوزم باورم نمیشه. همون آیه قرآن که تو امضامه، قضیهاش اینه که وقتی اون دو تا خونه قبل عید نشد، با دل شکسته قرآن رو باز کردم و خدا گفت که با صبرکنندگانه. دو سه ماه بعدش خونمو بهم داد.
منظورم اینه که اگه خدا بخواد، بشه، حتما میشه. من به معجزهها اعتقاد دارم.