رفته بودیم خونه عمه شوهرم .تازه واسه پسرش زن گرفته خواسته پاگشا کنه همه رو دعوت کرده بود .ما هم رفتیم .عروسه ازون هایی بود که فقط زبون میریخت و مادر جون مادر جون فقط میکرد و کلی تشکر .ولی یه بشقاب جابه جا نکرد .این عمه شوهرمم دختر نداره کلا ۳تا پسر داره منم دلم سوخت کمکش کردم .و ظرفارو شستم بعد اومدم کنار مادر شوهرم نشستم .مادر شوهرم گفت چه عروس خوبی گرفته چه با کمالاته گفتم چه طور گفت خیلی تشکر میکنه و احترام میزاره .منم چیزی نگفتم گفتم خوشبخت شن انشاالله..حالا عروس خانم ساعت ۱۰نیم خواست بره خونش اومد با همه خدافظی کنه و کرد و در اخر با مادر شوهرش که عمه شوهرم میشه خدافظی کرد بازم کلی تشکر و تعارف تیکه پاره کردن در مرحله اخر طی یه حرکت هیجانی اومد درست مادر شوهرش رو بوسید حالا عمه میخواست نزاره این کارو کنه سرش رو اورد پایین که دست رو بکشه عقب یهو عروسه سریع سرش رو اورد بالا محکم خورد به دماغ مبارک عمه😄خیلی بد خورد منی که اون لحظه رو دیدم دردم گرفت عمه هم محکم بینیش رو گرفت تا یه دقیقه چشماشو بسته بودم .اون لحظه هنگ کرده بودم ولی الان اومدیم خونه صحنه رو مرور کردیم غش کردم از خنده .دلم سوخت واسش واقعا دفعه اول بود رفته بود خونه مادر شوهر بد سوتی داد