اگ شوهراتون با خانوادتون ب مشکل خوردن یا دعواشون شده بیاین از تجربه من استفاده کنین شاید ب دردتون خورد.
دو سال پیش عروسی برادر بزرگم بود من دو تا برادر دارم ک از خودم بزرگترن خواهر هم ندارم. خلاصه عروسی برادرم بود عید بود شوهرم مرخصی گرفت از تهران رفتیم شهرستان برا عروسی . چند روز موندیم و ی روز قبل عروسی شوهرم خیلی بطور عجیبی با برادر کوچیکم‌حرفشون شد بعدم یهو پریدن بهم و بزن بزن
خب
تند تند بنویس
خلاصه برادرم خیلی فحش داد ب شوهرم. برادر بزرگمم گرفت داداش کوچیکمو زدومن مونده بودم اون وسط ک چکار کنم اعصابم خراب شده بود شوهرم برگشت ب من گفت تو نمیخواد دیگه بیای بمون همینجا. بابا از بیرون اومد داخل دید دعواس همه پریشونن گفت چی شده تا اومدن توضیح بدن شوهرم گذاشت رفت بیرون
خب
خب
اسی تن تن بگو
بعد منم لباسامو پوشیدم زدم بیرون گفتم چرا ب شوهرم بی احترامی کرده. جمع کردیم رفتیم خونه برادر شوهرم. حالا همه رفتن خونمون برا عروسی مامانم اینا هم پیغوم فرستادن شوهرت حق نداره بیاد. خلاصه عموی شوهرم پا درمیونی کردو شوهرم فرداش اومد عروسی منم ساعتی ک عروسی شروع شد رفتم تالارو دیگه خونه نرفتم
ببین هر چقدر دعواشون شد اصلا کاریشون نداشته باشه. اصلا بزار تا سره حد مرگ همو بزنن بازم کاری نداشته باش.
بچه نیستن که از هم جداشون کنی.
اگه طرف داداشتو بگیری همسرت باهات بد میشه. اگه طرف همسرتو بگیری داداشت باهات قهر میشه.
پس کاملا حرفه ای خودتو کنار بکش. بزار خودشون دعواشونو کنن، بعدش خسته میشن، آشتی میکنی.
اگه دخالت کنی این وسط آدم بده میشی.
این تجربه منه
چه قدر بد .شدی چوب دو سر طلا
بعد هم با خانواده شوهرم رفتیم مسافرت. میدونستم‌مقصر شوهرمه اما میخواستم خوردش کنم. هر چی میگفت میگفتم تو راس میگی هر چی فحش میداد ب شوهرم انگار کر بودم شوهرم ی هفته خونه بود ی هفته سرکار وقتی سر کار خواست بره با اینکه میدونستم خودم تنهام ولی رفتم تهران ی هفته موندم خونه. باپدر مادرم اشتی بودم اما با برادرم قهر کردم چون شوهرم باش قهر بود و چون داداشم میدونست من اومدم شهرستان جز خونه پدری جایی ندارم پس باید احترام نگه میداش من اواره نشم
من بودم طرف حق رو ميگرفتم
