پسرم ۴ سالشه .با مادرشوهرم توی یک ساختمونیم و پسرم روزی ده بار هی میره خونشون هی میاد.اون ها آدمای خوبین ولی دیگه بیش از حد میره اونجا.چکار کنم حریفش نمیشم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
مثلا من گوشی نمیدادم بچم و اونم اصلا نمیخواست ازم.ولی مادربزرگش مدام بهش گوشی میده و تا از من گوشی میخواد و نمیدم میره خونه ی اونا و مشکلاتی شبیه این..
گاهی سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی، گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری، سکوت گاهی یک اعتراضِ وگاهی هم انتظار امابیشترمواقع سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که دروجودت داری توصیف کنه و این یعنی همون (تنهایی) 😔 تجربه بهم ثابت کرد اونی که میخوای توو زندگی هیچوقت نمیشه، فهمیدم کسی که باهاته الزاماً دوست نیست.فهمیدم که بیتفاوتی بزرگترین انتقامِ.. تنفر ی نوع عشقِ، دلخوری وناراحتی ازمیزان اهمیّتِ.. غرور بزرگترین دشمن وخدا بهترین دوستِ.. فهمیدم رفتن همیشه ازروی نفرت نیست، هرکسی زبونش نرمِ دلش گرم نیست.. هرکی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست.. هرکی میخنده بدون دردوغم نیست.. ظاهر دلیلی برباطن نیست.. فهمیدم کسی موظف به آروم کردنت نیست.. فهمیدم جنگ کردن باخیلیا اشتباه محضِ.. فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات حتی باگریه والتماس هم انجام نمیشه.. فهمیدم گاهی اوقات توو اوج شلوغی (تنهاترینی).. گاهی اوقات صمیمی ترین دوستت میشه غریبه ترین آدم.. گاهی اوقات باهمه وجودت کسیو دوست داری که اون نمیبینتت.. گاهی اوقات بایدرفت....باید دل کند....باید گذشت....باید رد شدو عوض شد😔
از نظر من اگه در تربیتش تداخلی ایجاد نمیکنن بذار بره
بچه تو این شرایط کرونایی و اینکه اکثرا هم تک فرزندن بهشون خیلی ظلم میشه و تنها جاییم که ادم با فراغ بال و آسوده بچشو میتونه بفرسته خونه پدر بزرگ مادربزرگه
خدایا عمری بهم بده که خوشبختی و عاقبت بخیری دخترم رو ببینم