شوهرم اصرار داشت بگیم به مادرشوهرم گفتم به کسی نگو اونو فامیلای خودشو خودی میدونست همون لحظه به همه شون زنگ زد پدر شوهرمم میگه به فامیلای منم بگین دیگه همه میدونن
با مامانم که قهر بودم به زور شوهرم بهش گفتم مثلا اون باهام آشتی کرده ولی دلم هنوز باهاش صاف نشده نمیدونم اون الان به کیا گفته
به خودم بود تا هفت ماهگی به هیشکی جز پدرمادرا نگیم البته براشون شرط هم کرده بودم ولی شوهرم حمایت نکرد و عالم و آدم با خبر شدن😒
بعد هفت سال عروس خانواده بودن طرف یکبارم دعوتم نکرده خونه اش اینا هی میگن بهشون بگیم اخه چرا؟!!یا فامیلای خودم نمیدونم چرا اونایی که سال تا سال نمیبینمشون باید خبر دار بشن تو خونه ما چه خبره