بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چگونه اژدهای خود را آموزش دهید.(سریالش هم با اسم اژدها سواران و کنام اژدها موجوده)
«مرد را انسان معنی میکنند و زن را مونث؛ و هرگاه زنی مثل انسانها رفتار کند، میگویند از مذکر تقلید کرده است.» سیمون دوبووار♀️=♂️پاترهد🧙🏻 جان من است او♥️مولانا♥️حامی طبیعت🌱🌍صدای دن رینولدز ریتم ضربان زندگیه🐉I am a Firebreather🔥فدایی قلم به دست یعقوب لیث صفاری، حکیم ابوالقاسم فردوسی، علامه دهخدا و دکتر معین📝«بزار» نه و «بذار» (عکسا رو میگم)❌ مرگ بر هکسره🤬 حمایت از راجعبه_نه راجب_✌🏻
دیدم همه تو امضاهاشون صلوات گذاشتن ، منم میفرستم ؛ حالا واسه سلامتی پسر کوچولوم صلوات ، نویدرضای دوست داشتنی مامان ،زن قوی ای هستم و از پس هر مشکلی برمیام ، یه بار یه عزیزی بهم گفت دنیا به تو میبازه ولی تو به دنیا نمیبازی
۱۴۰۲/۵/۱۳.......☘️☘️☘️ای انکه دوست دارمت اما ندارمت 😔🥀 برسینه میفشارمت، اما ندارمت😔🥀 ای آسمان من که سراسر ستاره ای 😔🥀 تا صبح میشمارمت، اما ندارمت😔🥀 در عالم خیال خودم چون چراغ اشک 😔🥀 بر دیده میگذارمت، اما ندارمت😔🥀 میخواهم ای درخت بهشتی، درخت جان 😔🥀 در باغ دل بکارمت، اما ندارمت😔🥀 میخواهم ای شکفته ترین مثل چتر گل 😔🥀 بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت 😔🥀
چشمات با من رفیق جون جونیه ببین چه بارونیه😭ای وای اگه ما همو پیدا نمیکردیم😔امشب میخوام دیوونه بازی کنیم خدا رو راضی کنیم😃بذاره با هم همه دنیا رو بگردیم😍انقد عاشق شدن عین خود آزاریه من مریضت شدم وقت پرستاریه😤قلبم از دست رفت آخه چه اصراریه😠درد و درمونمی تو خود جونمی عشقم 😉😘
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍