ما تازه خونه خریدیم اومدیم تو این ساختمون.همسرم کارش شیفتیه ولی من اصلا به همسایه ها نگفتم،ینی اصن ندیدم کسیو درست،تصمیمم داشتم نگمیکی از همسایه ها همون اولا مارو دید ب شوهرم گف منو خانمم کارگاه داریمو صبح میریم شب ساعت ۱۰ میایم.همینجورم هست.میخوام بگم کلا نیستن زیاد خونه ولی با این حال تو این مدت کم آمار مارو دراورده میدونه همسرم گاهی نیست.نگاهای بدی داره.
اونروز رفتم تو حیاط جمعه بودخونه بودن،دیدم اومد تو پارکینگ مشغول ماشینش،من رفتم بالا.از چشمی دیدم ک رفت،باز رفتم سراغ گلدونام تو حیاط یهو دیدم باز اومد.سریع رفتم بالاچون خلوت بود محوطه حس بذی داشتم،داشتم میرفتم پشتم میومد،ب سرعت برق رفتم تودرو بستم...اونم رفت دیگه نرفتم پایین.نذری داده بودم،خودش کاسه رو آورد چن روز پیش😬تا امشب......