می دونم طولانیه ولی اگه دوست داشتین بخونید بگین چیکار کنم من شغل خیلی خوبی دارم که خیلیا دوست دارن داشته باشنش نمی خوام از دستش بدم و این آقا خیییلی خوب بوده برام یهو اینطور شده بگین چیکار کنمدخترا من تو یه شرکت بزرگ کار می کنم که کلی مرد هست بالای نه هزارتا پرسنل داره که فقط صد تا خانومیم که خانوما تو بخش های دیگن یه مدت آقایون خیلی اذیت می کردن و می خواستن پرو بازی درارن و از اونجایی که من توشرکت جز خانومای کم سنم و اینجا نمیزارن خیلی آرایش کنیم و تیپ اداری باید بزنیم من تنها خانومیم که همیشه سعی می کنم اگه مثلا شرکت دو سال یه بار دو تا فرم اداری می ده خودم می رم سه دست دیگه می گیرم که هر روز بشورم و اتو کنم و مرتب باشم ولی خانومای دیگه همون دو تارو یه وقتا پیش میاد تا سه چهار سالم می پوشن یه وقتا می گن نگاه کن این خانوما ماهی خداتومن حقوق می گیرند مانتوهاشون رنگ و رو رفته و... و اینکه شرایط خانوادگیم هم یه جوریه که همه فکر می کنن من خیلی ناز پروردم و ... خلاصه آقایون همیشه من و یه خانوم همه چیز تموم می دونن بخصوص از وقتی متوجه شدن به جز مدرک دانشگاهیم و اینکه نه حرفه ای ولی موسیقی کار می کنم و تازگیا متوجه شدن که من چندین مدرک بین المللی نقاشی دارم دیگه همه ازم تعریف می کنن از اشپزیم و ... خیلی از آقایون دورمن و من اصلا به متاهلا روندم البته اینم بگم همه دورمن و از پاکی و ... من می گن ولی اصن خواستگاری نمی کنن ازم می گن تو خیلی خوبی حیفه لیاقتت بیشتر از ماهاس (خدا شاهده دروغ می گن می دونم نمی خوان منوبگیرن 😁)
خلاصه چند سال پیش دیگه واقعا خسته شده بودم از یه سری مردا از طرفی کارم رو هم دوست داشتم به هر کی هم می گفتم کاری نمی کرد و روز به روز تعداد آقایون هیز دورم بیشتر می شد و... تا اینکه یه رییس جدید اومد برامون اوایل یه آدم به شدت حزب الهی و ... روزای اول به شدت با من بد بود اصن می خواست سر به تنم نباشه تا اینکه متوجه شدم تو اداره قبلی که بوده خانوما کلی ازم بد گفتن پیشش آخر همکار چند تا از خانومایی بود که به شدت به من حسادت می کردن و ... اصلا اسممو گذاشته بود زشت یه روز با