من امروز همش از خدا میخواستم کمکمون کنه ماهم یه خونه یه ماشین داشته باشیم پیش خواهرشوهرم تعریف کردم که سخته پسنداز کردن البته خداییش ادم خوبیه.. بعد چند ماه قبل جاریم تو یه مهمونی مسخرم کرد به همه گفت اینا فکر میکنن میتونن پسنداز کنن که خونه بخرن خیلی دلم شکست..البته اون جاریم همیشه همه رو مسخره میکنه الان خواب دیدم تو یه خونه خیلی تاریک و کم نوری هستم یهویی رفتم پیش این خواهرشوهرم باهم یه عالمه جوجه کوچیک به ردیف یه جا گذاشتیم چراغ و جوجه نشونه ثروته.. یه دفعه دیدم جاریم از در اومد داخل اصلا نشناختمش.. قدش کوتاه شده بود چاق و صورتش یه طرفش ورم زیادی داشت خیلی صورت زشتی داشت داخل خواب گفتم چرا اینجوری شدی با خودم فکر کردم از بس فلانی رو مسخره کرده به این روز درومده.. چهرش جلو چشممه انقد میترسم.. خدا خودش بخیر کنه