رفته بودم خونه مامانم بعدش تو آشپزخونه داشتم با مامانم حرف میزدم یدفعه دیدم یه مردی داره داداشمو صدا میزنه
گفتم شهاب (داداشم) برو دارن صدات میزنن از تو حیاط وقتی که برگشت میگه که هیچکسی نبود حتی توی کوچه هم نگاه کردم
بعد از اینکه داداشم رفت دوباره صدا رو شنیدم که داشت داداشمو صدا میزد 😑