برای عاشقی کردن ، دلی خونبار می خواهم
شدم پروانه عشقت، عذاب النار می خواهم
چرا نامهربانی می کنی از من چه می خواهی
دگر سیرم ز دنیایت ، در و دیوار می خواهم
منم آن مرغ طوفانی که زخمی شد پروبالم
بیا مرهم بزن بر زخم من ، دلدار می خواهم
لبانت جام لبریز از شراب ناب شیرازست
و من نوشیدن این جام را بسیار می خواهم
برایت جشن می گیرم ، اگر سوی دلم آیی
و زیبا می کنم کوی ات، چراغ و جار می خواهم
شدم من مست چشمانت، توسل می کنم باشی
تمنا می کنم از دل ، ز هشت و چار می خواهم
منم آن تشنه لب عاشق که هستم روزه ی چشمت
بیا ای نازنینم ، لذت افطار می خواهم . .
محمد_دری_صفت