تو جمع داشتیم یه کلیپ می دیدیم و می خندیدیم...خیلی بهم نزدیک بودیم...جلو داماد و دخترش بهم گفت از حلق شوهرت بیا بیرون😶😶خیلی ناراحت شدم ولی خودمو جمع کردم
شب اونجا خوابیدیم یه ساعت پیش یه در کوچیک زد ،سریع اومد تو ....منم سرم و گذاشته بودم رو سینه شوهرم...یه نگاه کرد و یه ببخشید ریز گفت بعد یه وسیله ای برداشت که ببره زیر لب بهم گفت بی تربیت خ ر ا ب ...منم گفتم مامان چی؟گفت چیزی نگفتم در و بست و رفت ....چییییییکار کنم تا صبح خوابم نمیبره فردا صبح چی